چکیده:
ادلمن آگاهی اولیه را از آگاهی برتر متمایز میکند و آگاهی اولیه را با مقولهبندی ادراکی و حافظهء مقولی ارزشگذار،و آگاهی برتر را با زبان توضیح میدهد.وی با نقشهء مغز که یک فضای اطلاعات پدیداری است،چگونگی پیوند و یکپارچگی ادراکات و عملکرد فاعل شناسایی را تبیین میکند.لوازم دیدگاه او نفی نظریهء قوا،انکار فاعل شناسایی به عنوان هویت متافیزیکی،رویکرد ابزارانگارانه به روانشناسی عامیانه،و دفاع از روانشناسی علمی است.ادلمن دوگانهانگاری ویژگیها و شکاف تبیینی در فلسفهء ذهن را شبه مسئله میداند و البته خوانش درستی از این مسائل ندارد.به نظر میرسد که با حافظه نمیتوان آگاهی اولیه را توضیح داد؛زیرا،تا تجارب ذهنی نباشد،حافظه چیزی برای بازآفرینی نخواهد داشت.از این گذشته،نمیتوان سوژه را با نقشهء مغز تبیین کرد؛زیرا،بدون عامل فرادست،هرفضای ذهنی نیاز به فضایی جامعتر خواهد داشت و هیچگاه نقشهء مغزی تحقق نمییابد.
خلاصه ماشینی:
تامس نيگل نيز به اين نتيجه رسيد كه تاكنون، هيچيكاز نظريات تحويلگرا تبيين واقعبينانهاى از آگاهى ارائه نكردهاند؛ زيرا براى گفتن اينكه «درد، شليك عصب cاست»، ابتدا بايد چارچوب تئوريك به منظور متمايز كردن امر سوبژكتيو از ابژكتيو ارائه شود تا فهم دقيقى از واقعيت تجربه آگاهانه حاصل شود: اساسا اين واقعيت كه ارگانيسمْ تجربه آگاهانه دارد، يعنى چيزى هست كه شبيه آن ارگانيسم بودن است...
امّا در ادامه، متوجه مىشويم كه گزارش اوّل شخص از اين جهت براى ادلمن اهميت دارد كه مختصات كلّى آگاهى را تعيين مىكند تا الگويى براى كشف رابطه علّى بين دستهاى از خواصّ ذهنى و مغزى ارائه دهد و نهايتا به اين سؤالات پاسخ گويد كه: در پى چه سازوكار فيزيكىاى، تجربه آگاهانه به فرايندى يكپارچه و مستمر تبديل مىشود؟ و چه همبستگى علّى بين دروننگرى و ساختار فيزيكى مغز هست؟ نظريه ادلمن درباره آگاهى مبتنى بر تمايزى است كه او بين آگاهى اوّليه و آگاهى برتر قائل مىشود كه در ادامه، هركدام را به تفصيل توضيح مىدهيم.
ادلمن، برخلاف قائلان به علمالنفس، معتقد است كه ادراكات ذهنى در جايى از مغز ثبت و ضبط نمىشود؛ زيرا حافظه (به عنوان فعّاليتى كه در سامانهاى خاص از روابط عصبى تحقّق مىيابد) ديگر انبانى از اطلاعات نيست، بلكه مهارتى است كه براى شبكه نورونى ايجاد مىشود تا چيزى شبيه تجارب قبلى را در مواجهه با موقعيتهاى مشابه، بازنمايى كند.