خلاصه ماشینی:
"حال سوال اینجاست که آیا رهبران و مدیران ارشدسازمانها و شرکتها باید این نظریهها را به عنوان مبالغههاییهشداردهنده نادیده گیرند یا این که تاریخ مصرف مدیریتسنتی منقضی شده است؟و اگر مدیریت نیازمند یک تغییراساسی است چه چیزی را باید جایگزین آن کرد؟ بهطور کلی مطالبات برای تغییر در مدیریت را باید حاصلگزارشات تجاری دانست.
از بین مهمترین تغییراتمطرح شده،پنج تغییر اساسی در اقدامات مدیریتی را میتواننام برد که عبارتند از: هدف شرکت(تغییر از درون-برون به برون-درون) نقش مدیران(تغییر از ناظر به اختیاردهنده) روش سازماندهی(از دستوری و کنترلی به ارتباطپویا) ارزشهای اعمال شده(تغییر از ارزش سهامداران بهارزشهای مشتری و اجتماعی) ارتباطات(تغییر از دستور به گفتگو) بهطور کلی هیچیک از این تغییرات را به تنهایی نمیتوانبه عنوان تغییراتی جدید قلمداد نمود.
این تغییر تنها نیازمند توجه بیشتر به خدماتدهی به مشتری (به تصویر صفحه مراجعه شود)نیست بلکه به معنای آشنایی همه افراد مرتبط با شرکت باهدف فراهم آوردن ارزش بیشتر برای مشتری و در زمانیکوتاهتر است.
غییر دوم:نقش جدید مدیران:از کنترلکننده بهتوانمندکننده به دلیل مناسب نبودن بوروکراسی سنتی برای نوآوری،تمرکز بر افزودن مداوم ارزش جدیدی برای مشتریان نیازمندتغییر در روش کار است.
هنگامیکه اهداف شرکت از کسب درآمد برای سهامدارانبه تولید ارزش بیشتر برای مشتریان تغییر میپیدا میکند،یکتغییر اساسی در شرکت به وجود خواهد آمد و آن این که تمایلو گرایش سازمان به پول و حذف هزینهها به سمت تمایل بهارزشهایی که باعث ارتقای سازمان شده و زمینه نوآوری وخلاقیت را فراهم میآورد و رضایت مشتری را فراهم خواهدآورد تغییر مییابد."