چکیده:
موضوع مقاله تبیین مبانی معرفتشناسی و بر آن اساس، بررسی نظاممند فرآیند فهمیدن و تفسیر متن است. تغییر مبانی معرفتشناسی دانشگاهی در قرن بیستم تحت عنوان چرخش زبانشناختی معرفی شده که به معنای دور شدن از معرفتشناسی سنتی فلسفی و شروع معرفتشناسی زبانشناختی است. در معرفتشناسی زبانشناختی، که با آثاری همچون هستی و زمان مارتین هایدگر و دورۀ زبانشناسی عمومی فردینان دو سوسور به صورت دانشگاهی شروع میشود، شناخته شدن نقش زبان همواره جنبۀ محوری داشته است. علاوه بر آن، مفهوم معنا نیز بررسی میشود و مسألة تعلق معنا به نویسنده، متن و یا خواننده مورد بحث قرار میگیرد و معنا منطقا به زبان نسبت داده میشود. حوزۀ معنا و تفسیر حوزهای کاملا زبانشناختی است که تنها در حیطۀ شبکۀ زبان رخ میدهد. زمینۀ تحقیقاتی علم ارائه شده متدشناسی مطالعات ادبی است که خود تابعی از معرفتشناسی دانشگاهی دانسته میشود. آگاهی از این مباحث به فهم متدهای رایج مطالعات ادبی در چند دهۀ اخیر کمک میکند.
خلاصه ماشینی:
از نظر تاريخي شرح و تبيـين ايـن قضيه امري نيست که به مطالعات ادبي محدود شود، زيرا خود بخشي از تحول تاريخي کلي تر در تفکر دانشگاهي به نام چرخش زبانشناختي ١ است که جنبة معرفت شناختي آن با اين سؤال مشخص مي شود: انديشة معرفـت شناسـي چگونـه بـوده اسـت کـه بـا چرخش زبان شناختي متحول شده و تحول آن موجب گرايش هـاي اخيـر متدشناسـي شده است ؟ بر اساس پاسخ به اين سؤال و مشخص کردن مباني معرفت شناختي «بعـد ِ از چرخش » که معرفت شناسي زبان شناختي يا پسامتافيزيک ناميده مي شود به چيستي و چگونگي علم تفسير مي پردازيم و نتيجه مي گيريم که فهـم و تفـسير مـتن بـا نگـاه معرفت شناختي يک پديدة واحد زبان شناختي براي کلية انسان هاست و تفاوت ها را بايد در کارکردها و مطلوب شناسي تفاسير (اينکه در گزاره هاي پيش فرض چه قصد و نيتـي را با نوشتن و خواندن دنبال مـي کننـد) جـستجو کـرد.
در مورد امپريسيسم و دوگانه اي که دانش را به طور کلي به پيشاتجربي و پساتجربي تقـسيم مي کند و ارزش را به دانش پساتجربي مـي دهـد بايـد گفـت کـه امپريسيـسم بـا برتـري متدشناختي دادن به دانش پساتجربي ، تجربة حسي ماده را که براي آن در خـود و بـراي خود وجود مستقل قائل مي شود در امر شناخت مقدم بر زبان مي بيندکه ايـن خـود پايـة متافيزيک فلسفي است .
يعني محيط مادي براي فهميده شدن و تفسير متني است که زمينة کلمات ديگر کـه متن اصلي فرض مي شود قرار مي گيـرد و انـسان آن مـتن محيطـي را مـي خوانـد تـا ضميمة زبان شناختي گسترش فهم خود کند.
_________, (2000), 'Letter on Humanism', in Basic Writings (Revised and Expanded Edition), ed by David Farrel Krell, trans.