چکیده:
اختلاف در فهم و کاربرد اصطلاحات رایج در حوزۀ ادبیات داستانی، از مشکلاتی است که گاه مانع از فهم درست و مشترک داستان و تحلیل دقیق آن میشود. با اینکه بسیاری از این اصطلاحات به فرهنگها راه یافته و بر زبان اهل تحقیق جاری است، هنوز در کاربرد آن اجماعی وجود ندارد. همین امر، تشخیص و تمایز عناصر داستانی و در نتیجه، تحلیل داستانها را در عمل با مشکل روبهرو ساخته است. نویسنده در این گفتار، قصد دارد یکی از پرکاربردترین اصطلاحات حوزۀ روایتشناسی، یعنی بنمایه را با تأکید بر «نقشمایۀ آزاد» و «نقشمایۀ مقید» بازنگری کند. برای این منظور، اهم تعاریف موجود در فرهنگها را نقد میکند، درجۀ رسایی و نارسایی آنها را نشان میدهد و تعاریف مورد نظر خود را عرضه میکند. همچنین، انواع بنمایه را در داستانهای سنتی فارسی طبقهبندی، و کارکردهای چهارگانۀ آن را در روایت تبیین خواهد کرد. بنمایه، اصطلاحی است ساختاری-معنایی که بیشتر با عناصر ساختاری داستان ارتباط مییابد نه صرفا با جنبههای معنایی آن.
خلاصه ماشینی:
"این تعریف چند ایراد اساسی دارد:نخست اینکه،دایرۀ شمول آن به قدری گستردهاست که تقریبا همۀ عناصر عام و خاص موجود در متون ادبی روایی و غیرروایی(دهعنصر)را دربر میگیرد؛بنابراین میتوان گفت میر صادقی«بنمایه در ادبیات»را به طورعام بررسی کرده است نه صرفا«بنمایه در ادبیات داستانی»را.
قشمایههای آزاد نقشمایههای آزاد،عناصر ساختاری فرعی و متغیر داستانها از نوع راوی،گزارههایروایی،توصیف مکان،زمان،اشخاص،موقعیتها و حوادث،برخی گفتوگوها،تکگوییها،حادثههای فرعی،نتیجهگیریها و امثال اینهاست که باعث تغییر موقعیتدر داستان نمیشود و چنانچه از روایت حذف گردد،ممکن است نظام معنایی و القاییمورد نظر قصه از دست برود؛اما پیرنگ داستانی آن برجای خواهد بود.
ازاینرو،درجۀ هنرمندی این قصهپردازان وارزشهای هنری چنین قصههایی را میتوان در شیوۀ استخدام همین عناصرجستوجو کرد؛برای مثال در روایات مشابه زیر-که پیرنگی واحد دارند-میتوانهستۀ داستان و نقشمایههای مقید آن را در عباراتی نظیر آنچه با دستکاری اندک ازدل روایات بیرون کشیده و در آغاز آنها آوردهایم،خلاصه کرد و تمام عناصر فرعیکه بر تنۀ داستان روییده و با عدد مشخص شده است،جزء نقشمایههای آزاد بهشمارآورد.
این ازآنروست که داستانهای سنتی فارسی اغلب دربهرهمندی از نقشمایههای مقید و آزاد و درونمایهها اشتراکات بسیار دارند و تنها وجهتمایز آنها،زمانی است که این عناصر یا عناصری دیگر در داستان نقش یا حالت«بنمایگی»را نیز میپذیرند.
داستانهای زیر از اینگونه است و در همۀ آنها بنمایه(در اینجا وصیت یا آرزو)عنصری اصلی در داستان است و در واقع،بنمایهای مقید است که اگر حذف شود،روایت قوام خود را درمیبازد: مادر ابو القاسم اسفر غابدی به ابو القاسم وصیت میکند که چادرش را دو نیمه کندو با یک نیمه خودش را و با نیمۀ دیگر برادرش را کفن کند و چون بخشی از وصیتاو اجرا نمیشود،داستانی شکل میگیرد(سدیدالدین محمد غزنوی،1364:262-263)."