چکیده:
سادات در مخالفت با بنی امیه در کنار بنی عباس بودند، تا اینکه عباسیان به سال 132ق با بهره گیری از شعار «الرضا من آل محمد» باعث فروپاشی دولت امویان گردیدند. با روی کار آمدن عباسیان، علویان کنار زده شدند. سادات که خود را در زوال بنی امیه سهیم می دیدند، جنبش هایی را علیه خلافت عباسیان به وجود آوردند. با آغاز به خلافت رسیدن عباسیان، شاخه حسنی نقش فعال تر و دامنه دارتری را علیه عباسیان ایفا نمودند. هر چه از آغاز خلافت عباسیان می گذرد حضور سادات حسینی در صف مخالفان حکومت بیشتر و پررنگ تر می شود تا جایی که در دوره مامون تقریبا هر دو شاخه از سادات (حسنی و حسینی) در کنار همدیگر نقش فعالی در برخورد با حکومت داشتند
Descendants of the Imams (sādāt) in the Umayyad period were in coordination with the Abbasids in opposition to the ruling system، until in 132/749 the Abbasids caused the collapse of the Umayyad rule with the slogan “Al-Riḍā min Āl-i Muḥammad” (Al-Riḍā [A.S.] is from the household of Muḥamm{S.A.w.}Once the Abbasids took office، the Alavids were suppressed. Considering themselves as involved in toppling the Umayyads، the sādāt launched movements against the Abbasid’s caliphate. When the Abbasids took over the caliphate، the Ḥasanī branch of the movement played a more active and extensive role against the Abbasids. The further the Abbasid caliphate went on، the more considerable and outstanding the Ḥusaynī sādāt participated in the opposition against the ruling system، to the extent that، in Ma’mūn’s period، both branches of the Ḥasanī and Ḥusayī sādāt took up a more active role together in confronting the government (ḥukūma).
خلاصه ماشینی:
با وجود این خصلتهای خونخواری، خلفای عباسی از آغاز روی کار آمدن به خوبی میدانستند که علویان در میان مردم نفوذ فراوانی دارند و متوجه بودند که مردم برای سادات احترام بسیاری قائل هستند و آنان را شایسته خلافت میدانند؛ از اینرو سخت از سوی سادات وحشت داشتند.
حضور عیسی و برادرش حسین بن زید در قیام نفس زکیه بر هیچیک از مورخان پوشیده نیست و همه تاریخنویسان به آن اشاره کردهاند، ولی از شرکت عبدالله و موسی، فرزندان جعفر بن محمد در قیام نفس زکیه، به جز ابوالفرج، کسی دیگر سخنی به میان نیاورده است.
سادات حسنی رهبری قیامها را به دست داشتند و آنان در این زمان وظیفه خود را فقط مبارزه و درگیری با خلافت میدانستند و تقیه را بر خود حرام کرده بودند و پیوسته علم مخالفت خویش را برای مبارزه با خلفای عباسی برافراشته بودند و دستگاه حاکمه نیز متقابلا با آنان برخورد تندی داشت.
سادات حسینی نیز چون از علویان بودند، گر چه عملا دست به شمشیر نمیزدند، ولی از آزار و اذیت و ظلم حکومت در امان نبودند و همیشه مورد سوء ظن حکومت بودند و گاه با همین سوء ظنها به زندان میافتادند یا تهدید میشدند یا حقوق آنان ازطرف حکومت پایمال میشد، چنانکه امام صادق7 در عصر منصور بارها تهدید یا زندانی شد تا سرانجام به شهادت رسید.
امام هشتم7 در آغاز قیام ابوالسرایا، در مدینه بود و از شکلگیری قیام اطلاع داشت، ولی چون از اهداف فرمانده سپاه ابوالسرایا آگاه بود، قیامش را تأیید نکرد؛ گر چه به صراحت هم مردم را از شرکت در این قیامها باز نداشت، چنان که امام صادق7 از شرکت در جنگ نفس زکیه سادات را نهی کرد.