چکیده:
نظام برنامه ریزی کشور، نظامی است چند سطحی، که مهم تر از تعدد سطوح آن، ارتباطاتی است که این سطوح با یکدیگر برقرار می نمایند. بر اساس این ارتباطات، تعامل میان مسئولین و برنامه ریزان که در سطوح مختلف کار میکنند تنظیم می شود. به این ترتیب، هر چه یک نظام برنامه ریزی منظم تر و از یکپارچگی بیشتری برخوردار باشد، کارایی آن بیشتر می شود. در رابطه با کشوری مانند ایران که حدود 60 سال سابقه برنامه ریزی توسعه را تجربه کرده است، ولی هنوز با مشکلات اساسی مواجه است، شناخت نظام مند (سیستماتیک) ارتباط بین اجزاء نظام برنامه ریزی و جایگاه هر جزء در کل نظام، اهمیت ویژه ای دارد. آمایش مناطق مرزی در ایران، به دلیل وجود مرزهای طولانی و قرارگیری بیش از نیمی از استان های کشور در مرزهای بین المللی با کشورهای همجوار، از جایگاه ویژه ای در نظام برنامه ریزی کشور برخوردار است. بنابراین، هدف این مقاله، ضمن تبیین جایگاه آمایش مناطق مرزی در نظام برنامه ریزی کشور؛ شناخت عناصر و مولفه آن، چگونگی ارتباط این عناصر با دیگر عناصر نظام برنامه ریزی کشور و شناخت اهمیت و ضرورت پرداختن به آمایش مناطق مرزی است. همچنین، علاوه بر شناخت پایه های نظری و نظریه های مربوطه، تجربه های کشورهای مختلف جهان و نیز تجربه های ایران در آمایش مناطق مرزی؛ راهبردها، سیاست ها و نیز راه کارهای برخورد با مشکلات مناطق مرزی و نتایج به دست آمده در اعمال سیاست های نوین، مورد توجه قرار می گیرد. نتیجه گیری مطالعات این مقاله نشان می دهد؛ توسعه و امنیت در مناطق مرزی لازم و ملزوم یکدیگر است. همچنین، شدت عدم تعادل منطقه ای میان مناطق مرزی و مناطق داخلی در ایران بر توسعه ملی تاثیرگذار است. به عبارت دیگر، اگر چه توسعه نیافتگی در مناطق مرزی که منجر به ناامنی می شود، اثرات خود را بر توسعه نیافتگی و ناامنی در کل کشور می گذارد. اما موانع ذهنی و عینی زیادی تا کنون باعث شده است این گونه تاثیرات منفی ادامه داشته باشد. آمایش مناطق مرزی سعی دارد این موانع را بردارد، و با ارایه یک نوع برنامه ریزی فضایی- راهبردی، توسعه یکپارچه و پایدار ملی را تحقق بخشد.
خلاصه ماشینی:
هرچند از گذشته تاکنون ابعاد گوناگون مسایل و مشکلات مربوط به این مناطق به طور پراکنده مورد مطالعه قرار گرفته است، اما آمایش مناطق مرزی با این عنوان، تاکنون نه تنها جایگاهش در نظام برنامهریزی توسعه کشور تبیین نشده است، بلکه ابعاد و ویژگیهای آن نیز کمتر مورد توجه قرار گرفته است.
دوره ششم (1383 تا 1386) در این دوره، بازتعریف آمایش به عنوان نظام برنامهریزی فضایی- راهبردی؛ انجام مطالعات و تهیة برنامههای آمایشی به منظور توسعة پایدار و عدالتمحوری را در سطوح ملی و منطقهای فراهم ساخته است.
بنابراین، گرچه آمایش مناطق مرزی یک نوع فن برنامهریزی است، اما خود بر پایههای نظری و متدولوژی علمی خاصی متکی است که ضمن تحلیل و تفسیر شرایط و ویژگیهای مناطق مرزی، موانع توسعه و یا امنیت را توأمان در نظر گرفته و برای آنها راهحلهای یکپارچهای ارایه میدهد تا اهداف توسعه و امنیت در مناطق مرزی را بر یکدیگر منطبق سازد.
تفصیل نظریهها و دیدگاههای نظری آمایش مناطق مرزی به شرح زیر است : نظریه نایلز هنسن Niles Hansen (1978) "هانسن" پس از انجام مطالعات گستردة میدانی در مرزکشورهای آلمان، فرانسه و سوئیس، ویژگیهای این مناطق مرزی را براساس نظریة مکان مرکزی "والترکریستالر" و نظریه قطب رشد "پیهرو" و دیگر نظریههای مرتبط به برنامهریزی منطقهای، مورد تجزیه و تحلیل قرار داد.
مطالعات انجام شده در این رابطه نشان میدهد که امنیت و توسعه در آمایش مناطق مرزی لازم و ملزوم یکدیگر است.