چکیده:
مرحوم علامه طباطبایی در سه کتاب خود چهار مبنا و نظریه ی اخلاقی را مطرح ساخته است. او در کتاب نهایه الحکمه فضیلت گرایی و در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم نوعی منفعت گرایی و در تفسیر المیزان مصلحت گرایی اخروی و خداگرایی عارفانه را تبیین نموده است. نقدها و بررسی های مطرح در این زمینه و میزان اهمیت هریک از آنها از نظر علامه مباحث دیگر این مقاله را تشکیل می دهد. به نظر می رسد ایشان برای انسان های مختلف در شرایط مختلف و با دیدگاه ها و سطوح مختلف، اخلاقی را معقول یا مقبول دانسته که برای دیگران معقول یا مقبول نیست و ترجیح قایل شدن برای هریک از این دیدگاه ها جهت همه ی انسان ها با دیدگاه های متفاوت از نظر علامه دلیل واضحی ندارد
خلاصه ماشینی:
اين پرسشها عبارتند از: اين ديدگاهها چه هستند و چه تفاوتى با يكديگر دارند؟ نظريهى نهايى خود علّامه طباطبايى در فلسفهى اخلاق با كداميك از اين ديدگاهها منطبق بوده است؟ آيا ايشان همهى اين ديدگاهها را در يك سطح مىدانسته است، يا اصولاً ايشان نظر خاصى نسبت به آنها نداشته و آنان را تنها در هر مقام، متناسب با همان مقام مطرح نموده است؟ آيا تنوّع و تكثّر ديدگاههاى ايشان با توجّه به اينكه هريك از اين ديدگاهها بدون انتقاد و بازگشت از نظريهى قبلى انجام گرفته است مىتواند حاكى از تطوّر فكرى مرحوم علّامه باشد؟ در پاسخ به اين پرسشها، چهار نظريه قابل طرح است: 1.
نقد و بررسى ديدگاه دوم در نظريهى دوم علّامه، ابهامات چندى وجود دارد كه بدون پاسخ مانده است، از جمله اينكه: - آيا خوبى و بدى منحصر به امور اعتبارى است يا به امور حقيقى نيز تعلق مىگيرد؟ خوبى و بدى و زشتى و زيبايى اهداف از كجا قابل تشخيص است؟ آيا هر هدف و مقصدى قابل پذيرش است؟ معيار آن كدام است؟ - انسان براى رسيدن به اهداف نيازمند وسايل، ابزار و روشهايى است؛ چه معيارى براى خوبى و بدى وسايل و ابزار وجود دارد؟ - مطرح كردن «دوست داشتن» و «دوست نداشتن» به عنوان مبناى اخلاق و تفاوت دوست داشتن و دوست نداشتن افراد، معضل نسبيتگرايى اخلاقى را پيش مىآورد كه به راحتى قابل حل نيست.