چکیده:
یکی از شکل های بودن ، اندیشیدن و آفریدن، مخالف خوانی است که در چالش با «دیگری» آشکار می شود. مخالف خوانی قرائت و بدخوانی کنش و ساختار اندیشه های آفریده دیگری است . مهم ترین فرضیه های تحقیقی مقاله این است که آشکارترین وجه پدیدارشناختی شعر معاصر ایران ، مخالف خوانی است و احمد شاملو بارزترین شاعری است که با روش های مخالف خوانی ، نه تنها به ساختارهای نو دست می یابد؛ بلکه این روش ها را در سایر فعالیت های فرهنگی خود استمرار می دهد. این مقاله از دو بخش تشکیل شده است . در بخش نخست، مفهوم مخالف خوانی به شکل پدیدارشناختی توصیف می شود که چگونه براساس تقابل ، گفت وگو و تخاصم شکل می گیرد و به فهم و آفرینش ساختارهای زبانی ، فرهنگی و زیبایی شناختی منجر می شود. در بخش دوم ، براساس مبانی نظری بهدست آمده، به سنخ شناسی انواع مخالف خوانی های احمد شاملو می پردازد. این مقاله به این نتیجه رسیده است که شاملو مخالف خوانی های خود را به چهار روش آشکار می کند: واژگون سازی ، بازی با ساختارها، تابوستیزی و اسطوره سازی
One of the forms of being is to think and create antagonism in resistance to the Other. Antagonism is the (mis)reading of the action and structure of the thoughts of the other. One of the most evident phenomenological aspects of the modern Persian poem is creation of opposition. Shamlu’s works are the best example of such oppositional discourses. Through this methodology، not only he reaches new structures in his poetry، but also he expands this method to his other cultural activities. This paper has two parts. The first part presents a phenomenological definition of antagonism and how it is formed by opposition، dialogue، and enmity and how it results in creation of linguistic، cultural، and aesthetic structures. In the second part، the typology of Shamlu’s antagonistic discourse has been studied based on these assumptions. The paper concludes that Shamlu has four kinds of oppositions: reversality، myth making، playing with structure، and breaking the taboos
خلاصه ماشینی:
مهمترین فرضیههای تحقیقی مقاله این است که آشکارترین وجه پدیدارشناختی شعر معاصر ایران، مخالفخوانی است و احمد شاملو بارزترین شاعری است که با روشهای مخالفخوانی، نهتنها به ساختارهای نو دست مییابد؛ بلکه این روشها را در سایر فعالیتهای فرهنگی خود استمرار میدهد.
این مقاله به این نتیجه رسیده است که شاملو مخالفخوانیهای خود را به چهار روش آشکار میکند: واژگونسازی، بازی با ساختارها، تابوستیزی و اسطورهسازی.
به عبارت دیگر، مقاومت ساختشکنانهای که در مخالفخوانی نهفته است، هم ساختاریاب است و هم ساختارآفرین؛ به این معنا که برای شناسایی ایدۀ دیگری، ساختاریاب است؛ اما برای مقابله با واژگونسازی و فراروی، ساختار جدیدی خلق میکند.
نظریة پسااستعماری با روش واژگونسازی و مخالفخوانی، بازی پنهان دانش و قدرت و ساختار استیلایی تقابلهای دوگانه را آشکار میکند؛ بازیای که خود را در روساختها عقلانی، انسانی و منطقی مینمایاند؛ اما در ژرفساختها نوعی سلطه و هژمونی2 است.
مقاومت میتواند به ساختارهایی تبدیل شود که اصل مقاومت خود را پنهان کند و چهبسا آن زیرساختهایی که باعث شده است تا زبان در وضعیت ویژه قرار گیرد، برای مخاطب آشکار نباشد.
اما ایدة معترضی که از ادبیات مشروطه مایه میگرفت، همچنان عصیانش را در شعر نیما بازنمایی میکند؛ با این تفاوت که چون در ساختار دیگری جا گرفته است، در مقایسه با ایدة اعتراضی شاعرانی مانند بهار، عشقی و فرخی پیچیدهتر، نمادینتر و مبهمتر است؛ زیرا قدرت سیاسی هم گفتمان خود را پیچیدهتر کرده است.
جالب این است که شاملو همین باستانگرایی را با زبان عامیانه درمیآمیزد تا باز به تمایز دیگری دست یابد.