چکیده:
نبرد رستم با کک کوهزاد، یکی از چند داستان مشهور دوران کـودکی رسـتم اسـت کـه در آن از دلاوریهای او سخن رفته است . از این داستان، دو روایت منظـوم بلنـد و کوتـاه در دسـت اسـت . روایت بلند آن همان است که در بخش ملحقات شاهنامة چاپ کلکتـه دیـده مـی شـود و بارهـا در ایران به صورت جداگانه و یا در بخش ملحقـات شـاهنامه هـا، انتـشار یافتـه کـه مبنـای همـة ایـن چاپها، همان چاپ کلکته بوده است . اما روایـت کوتـاه داسـتان کـک کـوهزاد تـاکنون پیـرایش و تصحیح نشده است . در این مقاله پس از معرفی روایت کوتاه این داستان که با عنوان «کـک کـوهزاد نامه » از آن نام می بریم ، به بررسی چهـرة اسـطورهای کـک کـوهزاد مـی پـردازیم . سـپس بـا آوردن شواهدی چند، نشان می دهیم که روایت کوتاه نبرد رستم با کک کوهزاد، از روایت بلند آن کهـن تـر و متقدمتر است .
The battle of Rostam and Kok-e Kohzad is one of Rostam’s famous stories in his childhood recounting one of the tales of his bravery. For this episode، there are two accounts: the short and the long ones. The long story is the one found in the appendices of the Calcutta edition. These two accounts have been printed either separately or in the appendices of different versions of the Shahnameh all based on the same Calcutta edition. However، the short account of Kok-e Kohzad story has not yet undergone critical recension. After introducing this account، the article examines the mythic image of Kok-e Kohzad. Offering some evidence، the study then proceeds to suggest that the short version of the story is older and predates the long one.
خلاصه ماشینی:
"در برخی طومارها داستان نبرد رستم با کک کوهزاد، پـس از کـشته شـدن پیـل سـپید و تصرف دژ سپند به دست رستم آمده است (رک: هفت لـشکر، ١٣٧٧: ١٥٠؛ مـشکین نامـه ، ١٣٨٦: ١٢٢) اما در برخی منابع دیگر، این داستان بلافاصله پس از کشته شدن پیل سـپید مـی آیـد (رک: رسـتم نامـه ، ١٣٨٧: ٤؛ نثر نقالی شاهنامه : برگ ٦٢ آ؛ طومار شاهنامة فردوسی ، ١٣٨١: ٢٩٠).
در پایـان منظومـة کـک کـوهزاد نامـه ، سـخن از عشق بازی رستم با آن ماهروی به میان آمده است : دلاور شبـســــــــتان بـدان دلـســــتــان بیـــــــــاراســــت ماننــدة گلــســـــتان اگـرچه ندانــــــــست کـش چـون کــند ز گل بــرگ چون غنــــچه پرخون کنـــد (20) گه از باغ رویــــــــش گلـی تــازه چیــد گــه از چـشــمه نـوش او مـی کـشید مـــــــــر او را کـه باشــد یکـی مـاهروی چــو نســرین به روی و چو عنبر به مـوی نباشــــــد بـر مهـــــــــــربانان بــه داد اگــر زان که نبـــــــــــود بدان مـاه شـاد (21) بــه مهر انـــــدرون پر دل نامــــــــدار همی بـود بـا ســــــــــــرو خـرم بهـار (همان: برگ ٥٩ ب؛ ٥٠ آ) بنا بر آنچه گذشت ، می توان گفت که اگرچه درونمایة اصلی روایت بلند کک کوهزاد، غیرت رسـتم در کین خواهی خون نیاکانش و تلاش او برای به دست آوردن نام و زدودن ننگ است ، امـا بـن مایـة روایـت کوتاه این داستان، چیزی فراتر از موارد یاد شده است ."