چکیده:
این مقاله کوششی است برای تبیین خاستگاه و معانی واژه اعجم. بدین منظور واژه نامه های فارسی و عربی مورد بررسی قرار گرفته و به آثار نظم و نثر توجه شده است. نیز، آرا و نظریات ارائه شده درباره این واژه از نظر دور نمانده اند و به خصوص با استناد به شواهدی معتبر از متون مختلف ادبی، تاریخی و تفسیری انگاره ای که در آن واژه اعجم فارسی و مشتق از نام جمشید ـ پادشاه اساطیری ایران ـ دانسته شده، مورد ارزیابی قرار گرفته است. واژه اعجم در اصل عربی و به معنای گنگ و غیر فصیح است که کاربرد فراوان آن برای ایرانیان موجب شده در دوره های بعد، از آن معنای غیر عرب و به ویژه ایرانی فهمیده شود.
خلاصه ماشینی:
"ایران و ایرانی در شعر عربی شاعران عرب از ایران و ایرانیان با عناوین مختلفی چون فارسیین ، فرس ، بنی الفرس ، بنی الاعجام ، بنـی کسری و بنی الاحرار یاد کرده اند و از شاهان ایرانی بیشترین توجهشان به شاهان ساسانی و به خصوص خسرو پرویز بوده است : ثم انتحـی نحو کسری بعد سابقـة مـن السنین یهین النفـس و المالا حتی أتـی ببنی الاحرار یقـدمهـم تخالهــم فوق متن الارض اجبالا من مثل کسری شهنشاه الملوک له او مثل و هرز یوم الجیش اذ صالا لله درهــم مـن عصـبة خـرجـوا ما ان تــری لهم فی الناس امثالا (ابوالفضل ضبی ، ١٩٨٨، امیة ابن ابی الصلت : ٢٣٢) ویل لکسری اذ جالت فوارسنا فی ارضه بالقنا الخطیة السمر اولاد فــارس ما للعهد عندهم حفظ و لا فیهم فخر للمفتخر (لویس معلوف ، ١٩٨٦، درید بن صمه : ٧٨٠) ملأنا الارض خوفا من سطانا و هابتنا الملوک الکسرویة (دیوان عنتره ، ١٩٩٤: ٢١٧) تنا هت بنو الاحرار اذ صبرت لهم فوارس من شیبان غلب فولت (دیوان اعشی ،١٩٩٢: ٨٤) الا من العین ترعی بها کالفارسیین مشوا فی لکم (لویس ، ١٩٨٦، مرقش اکبر: ٢٩١) أتسلی عن الحظوظ و آسی لمحل من آل ساسان درس (دیوان بحتری ، ١٩٨٧: ج١: ١٩١) آنچه قابل توجه است ، به کار رفتن واژه اعجم است در شعر اعشی ؛ شاعری که پـیش از اسـلام و در دوره جاهلیت می زیسته است : قد طفت ما بین بانقیا الی عدن و طال فی العجم ترحالی و تسیاری (المجانی الحدیثه ، ١٩٨٦، ج١: ٢٣٣) او عاتقا من اذرعات معتقا مما تعتقه ملوک الاعجم (دیوان عنتره ، ١٩٩: ١٥٧) و غدا یمر علی الاعاجم من یدی کأس امر من السموم نقیعها (همان : ٩٢) یقارعون رؤوس الفرس ضاحیة منهم فوارس لاعزل و لا میل (ابوالفضل ضبی ، ١٩٨٨: ١٢٥) و عجم و اعراب و ارض سحیقة و حصن و دور دونها و مغالق (لویس شیخو، ١٩٨٦: ١٤٥) قل لعدنان فدیتم شمروا لبنی الاعجام تشمیر الوحی (شعراء النصرانیه ، لیلی العفیفه : ١٤٩) و باکرن جوفا تنسج الریح متنه تناءم تکلیم المجوس غرانقه (دیوان ، کعب بن زهیر،١٩٩: ٥٥) اصل آل نزد کوفیان [:کسایی ] اول است ، چون مصغر آن اویل است و نزد بـصریان اصـل آل ، اهـل است (شرح نظام ١٣٦: ٣١٩)."