چکیده:
سرمایه اجتماعی، مجموعه ای دستگاهمند از پیوندهای ساخت یافته میان کنشگران یک گروه یا جامعه است که مبتنی بر هنجارها و قاعده های خاص است و سبب دست یابی به هدفهای فردی و گروهی می شود. مقوله سرمایه اجتماعی با مفهوم رایج سر مایه در جامعه شناسی، حقوق و اقتصاد متفاوت است؛ بهره گیری از آن حالت استعاری دارد واز عینیت کمتری برخوردار است. ویژگیهایی چون همکاری، اعتماد، آگاهی، نگرانی درباره دیگران، مشارکت در مسائل عمومی، انسجام، تحمل دیگری و همبستگی گروهی، نوعی سرمایه گذاری غیر عمدی است که مالک فردی ندارد، از پیشینیان به ارث می رسد، ریشه های آن در گذشته پنهان است، با مراقبت و نه مهندسی پرورش می یابد و استحصال آن نه تنها موجب کاهش نمی شود بلکه حتی افزایش نیز می یابد. بیهقی در گزارش تاریخ نگرانه خود از رخدادهای روزگار مدعی شده است که: «بنایی بزرگ افراشته چنان که ذکر آن تا آخر روزگار باقی بماند»؛ بر این نمط قلم زده است تا ذکری از تلخکامی و دردمندی تاریخ در سراشیب زوال قرار گرفته ایران را روایت کند. در این زمینه که آیا شکلهای خوب یا بد سرمایه اجتماعی وجود دارد یا نه می توان پاسخها و باورهای گوناگون ارائه نمود و حتی سخن از نهادینه سازی بی اعتمادی، بی همکاری، بی آگاهی، بی نگرانی و بی انسجامی به میان آورد. کوشش نگارنده آن است که از متن گزارش تاریخی «فرزانه بیهق»، آنچه را که سبب و نشانه زوال است، بازسازی؛ و دلیل و نشانه دوران صعود وظهور را باز فهمی کند.
خلاصه ماشینی:
"پادشاه نیز خود محصور قواعد ویژه رقابت سیاسی است که بیشتر به زوال سـرمایه اجتمـاعی کمـک می کند و گرنه در درون محیطی پر ا زتزویر و ترس و دورویی ،گمان وجود پادشاهی خردمنـد و فـره منـد خیالی باطل می شود زیرا کارها رفته است نارفتنی تا خجل می باشـیم از متـسوقان [بـازار گـرم کنهـا ] و مضربان [ سخن چینان ] و عاقبت نا نگران و جوانان کارنادیدگان(همان : ٣١٥) به همین دلیل ،کـارگزاران فخیم و محتشم نوعی رفتار سیاسی و اجتماعی مبتنی بر مشورت را برای آن کـه پادشـاه در خـشمآگینی کار بیهوده نکند بر وی عرضه می دارند که مقدمه ای بر زایش سرمایه مثبت اجتماعی است : مگر صـواب آن است که خداوند ندیمان خردمندتر ایستاند پیش خویش که در ایشان با خرد تمام که دارنـد رحمـت و رافت و حلم باشد و دستوری دهد ایشان را تا بی حشمت چون که خداوند در خشم شود به افراط شفاعت کنند و به تلف آن خشم را بنشانند(همان : ١٢٧) زیرا خشم پادشـاه بـه زوال همـه انباشـته هـای مثبـت اجتماعی منجر می گردد چون مردمان از ترس ،دروغ می گوینـد و دسیـسه مـی چیننـد و خـود برتـر بـین می شوند و تملق می گویند و هزار ساز ناساز کوک می کنند."