ملخص الجهاز:
"شوخی تلخ تاریخ،در تکامل هنر تحت سلطنه سرمایهداری در این است،که بسیاری از نویسندگان روشن بین مخالف سرمایهداری،که شرافتمندانه با کوتهفکریهای سوداگرانهء این نظام،مخالفت مینمایند،در واقع در نظریه و عمل،به فروپاشی صورت هنری آثار خود آفریننده و تماما فردی با اعتقادی عمیق و جسارتی سرشار از تناقض،میدوشند که تراز زندگی نامردمی و«غیر شعری»بورژوازی را در ادبیات نشان دهند.
»در«فلسفه تصنیف»2این سخن بحثانگیز را چنین ترسیم میکند:«اصولا هر اثر ادبی،که خواندش در یک جلسه تمام نشود به مفهوم شعری از وحدت و هم آهنگی برخوردار نیست:آنچه را که ما شعر طولانی یا منظومه میخوانیم،در واقع رشتهای از اشعار کوتاه است-به عبارت دیگر پدیدههای مختصر و موجز شعری است».
برعکس،هر آنچه در این امر بیشتر از برداشتهای شخصی سخن به میان آید،بیشتر منتقد و نویسنده جوان و خوانندهء هوشیار به وادی این گمراهی،که کل رهیافت مهارت ادبی را در جای درک درست و شایسته مفهوم هنر بگذارد،فرو میغلطد.
این جدا افتادگی نویسنده در جامعه سرمایهداری،که تنها زمانی میتوند مغلوب گردد،که نویسنده در شرایط مناسبی بعضی نظریههای دلخواه خود را بیان دارد-اما هرگز نه به عنوان یک هنرمند بلکه همیشه به عنوان یک سخنگو-زمینهساز حقارت دیدگاههای عمومی و اجتماعی در حیات ادبی مدرن است(ذهنیتگرائی گزاف،کشش دیوانهوار در جستجوی «کشف تازه»،رشک برانگیخته از«رقابتها»ناتوانی در پذیرش انتقاد-انتقاد و نه دسیسهبازی و شایعه و مهملات عقیدتی در دنیای سوادگری،که ملازمه آن وجه گزافهآمیز شخصی است."