ملخص الجهاز:
"او اگر به واقع به دل شعرهای کسرایی راه میبرد و اصلیترین و اولین اصل،بررسی جامعهشناسانه را که شناخت و توجه به کلیه شرایط تاریخی- اجتماعی آفرینش اثر هنری است،به کار میگرفت آیا باز هم حکمهای کهنه و قدیمی درباره شعر کسرایی و گرایش سیاسی و اجتماعی او را تکرار میکرد؟آیا پیرو عمل به داعیهی خود باز هم در صفحهی اول کتاب خود مینوشت:«پیوندی که شاعر آرش کمانگیر»با سیاست و فعالیتهای سیاسی یافت،البته گاه در راه دست یافتن به جوهر شعر دشواریهایی چند ایجاد میکرد.
به قول مولوی: تن ز جان و جان ز تن مستور نیست لیک کس را دید جان دستور نیست به شما هم دستور ندادهاند که جان را ژرفتر بنگرید ولی به چه حقی پیوند جان و تن را شقه میکنید؟شاعر«آرش کمانگیر»که به قول شما«چون محوری تمام شعر سیاسی دهههای 1340 -1350 را به خود مربوط میکند؛اگر اندیشهها و احساسهای حاصل ایدئولوژی خود را در قالب شعر عرضه داشته است،شما چهگونه و با چه اختیاری شمشیر به کف میگیرید و ذهن و اندیشه و احساس او را به دو نیمه تقسیم میکنید؟این چهگونه داوری است و معیارهای نقد چیست؟ عابدی در ادامهی همان مطلب چنین مینویسد:[کسرایی»هرچند در شتاب هرچند همیشه [چرا همیشه معلوم نیست]چند گامی تا مرز پیراستگیهای کلامی پیش میرود و این نکتهای است که برخی به راحتی و یا بیانصافی از آن درمیگذرند و اینجا گویی صدای خود اوست و همینطور در ص 44 کتاب گویی که مولف از تاثیر کسرایی به دلش به وجد و شور آمده باشد،با کلامی نزدیک به شعر مینویسد:اما بیتردید چکاچاکهایی که حیات اجتماعی میهنمان را در سالهای دههی 50 به مشتها و درفشها میپیوست در سرودههای کسرایی بازتاب پر وسعتی دارد..."