خلاصة:
در این پژوهش تلاش می شود نظریه عدالت اجتماعی از نصوص دینی و آرای متفکران اسلامی اخذ شود. دغدغه بسیاری از فلاسفه و اقتصاددانان در بحث عدالت اجتماعی این است که این مقوله بر اساس برخی از آرای ناقص، مانعی در جهت رشد و توسعه جوامع است. به ویژه کسانی که به نظریه اقتصاد بازار باور دارند، در عمل با تفسیرهای خاص از مقوله عدالت اجتماعی، به دنبال کند کردن مسیر توسعه و مانع تراشی هستند. اما دلیل آن، آغشته بودن بحث عدالت اجتماعی به مقاصد عوامگرایانه از یکسو، و توسعه نیافتن مفهوم عدالت اجتماعی به نحو دقیق از دیگر سوست. این پژوهش می کوشد بر اساس حقوق فطری و متون اسلامی نشان دهد که عدالت اجتماعی نه تنها برای رشد و توسعه مانعی ندارد، بلکه موتور محرک رقابتها در عرصههای مختلف سیاسی، فرهنگی، علمی، و اقتصادی است.
This study attempts to extract the related material regarding social justice theory from religious texts and Islamic eliteschr('39') reflections. The concern of a great number of philosophers and economists regarding social justice is that imperfect accounts of the social justice concept have obstructed the growth and development of societies. In particular, those that believe in market economy theory try to decelerate development by providing specific interpretations of the social justice phenomenon. But in practice, the reason lies in associating the social justice concept with populist intentions and providing imperfect
interpretations of the so-called concept. Based on inherent rights and Islamic texts, this paper aims to show that social justice not only facilitates growth and development but it also motivates competition in various political, cultural, economic and academic arenas.
ملخص الجهاز:
این پژوهش میکوشد بر اساس حقوق فطری و متون اسلامی نشان دهد که عدالت اجتماعی نهتنها برای رشد و توسعه مانعی ندارد، بلکه موتور محرک رقابتها در عرصههای مختلف سیاسی، فرهنگی، علمی، و اقتصادی است.
اصولاً از چنین عدالت اجتماعی چه تعریفی میتوان بهدست داد و آیا در گذشته به این وجه توجه شده است و آن را بسط دادهاند؟ بیتردید در گذشته در این زمینه تلاشهایی صورت گرفته، اما چون در نظام معرفتشناسی، فلاسفه و نصوص فلسفه سیاست مانند نظریه افلاطون مطالبی وجود دارد که به نفی آن نظریهها منجر میشود، در عمل پیشرفتی سامانیافته در این طریق صورت نپذیرفته است.
پرسش مهم این است که چنین جایگاهی در بحث عدالت اجتماعی، آیا میتواند امری صرفاً اقتصادی تلقی شود و تنها جنبه عرضی و ترمیمی در اقتصاد و توسعه کشور داشته باشد؟ به نظر میرسد نقطه اصلی که باید در بحث از شرایط عدالت اجتماعی و رشد و توسعه اقتصادی مورد توجه قرار گیرد، همین امر است.
در این زمینه، جدا از بحثهای پراکنده که برخی صاحبنظران اسلامی مانند نصیرالدین طوسی مطرح میکنند، مقصود عموم فلاسفه اسلامی از صورت نوعی انسان، استعدادهایی است که در همه انسانها به عنوان صفت ممیزه از سایر موجودات وجود دارد، که در واقع همان حقوق فطری است و عمدتاً طباطبایی ذیل آیه «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا ۚ فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا ۚ لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ۚ ذَٰلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ» (سوره روم، 30)، به این امر توجه دارد (طباطبایی، 1378)، و مطهری نیز معتقد است که این آیه رعايت و ادای حقوق هر ذيحقي (نهجالبلاغه) رشد لایتغیر انسان را نشان میدهد (مطهری، 1399).