ملخص الجهاز:
زمانی که از قضای روزگار و جبر زمانه مجبور میشوی د رمحلهای مسکونی، به دور از خیابان اصلی، و در جوار تعدادی بقالی و قصابی و نانوایی، کتابفروشیای دایر کنی، و در عین حال از اقتصاد هم چیزی سرت نمیشود، و این کار را میکنی، چون تمام عمرت با کتاب عجین بودهای و حرفه دیگری بلد نیستی، افق روشنی در مقابلت نداری.
از جمله آن که، به قول خودش، چون در اواخر جنگ جهانی دوم در آلمان ازدواج کرده بود، با همسر آلمانیاش به توافق رسیده بودند که اگر سرنوشت بشریت آن چیزی است که آنها شخصا شاده آن بودهاند، پس همان بهتر که به نوبه خودشان، موجود دیگری به جمعیت جهان نیفزایند و نیفزودند.
دلش برای نسل جوان میتپید، و از همین رو برای خودش رسالتی قائل شده بود، که همانا ترجمه بنیاد تاریخ فلسفه و فرهنگ جهان برای این نسل بود.