خلاصة:
مساله سعادت از مسائل بنیادی اخلاق و فلسفه اخلاق از دیر زمان تاکنون است و مورد توجه اندیشمندان و مکاتب مختلف اخلاقی بوده است. فارابی آن را به دو قسم حقیقی و غیر حقیقی تقسیم می کند و در نگرش او سعادت حقیقی امری بسیط نیست، بلکه مفهوم مرکب است و غایه الغایات، خیر لذاته، خیر مطلق، خیر غایت تام است و لذت آن از نوع لذت معقول و دراز مدت است. اراده به معنای اختیار، قوه ناطقه نظری و فطرت مشترک شرط لازم سعادت هستند نه شرط کافی و تحقق سعادت به برنامه ریزی نیاز دارد و سعادت حقیقی امری مشکک است و بالاترین مرتبه آن قرب وجودی به خداست و همین امر اخیر موید تاثر فارابی از متون دینی است.
ملخص الجهاز:
"(ارسطو، 1381: 81- 80 و خواجه نصیر، 1367: 99) نکته 2: فارابی در بیان این دو شرط ـ ارادی و استمرار در تمام مدت حیات ـ بویژه شرط دوم از ارسطو متأثر است، اما در این موضع یک پرسش اساسی مطرح میشود و آن این که افرادی که در برههای از حیاتشان در یک یا سه حوزه پیش گفته در مسیر ناصواب گام میزنند، سپس یک تحول درونی در آنها رخ میدهد ـ به اصطلاح دینی توبه نمودند ـ این افراد با توجه به شرط دوم چه وضعیتی دارند؟ آیا در نظام فکری فارابی توبه به عنوان یک عامل تطهیر کننده و تغییر دهنده سرنوشت انسان پذیرفته شده است یا او توبه را امری محال میداند؟ در صورت پذیرش فرض اول، دیگر صحت شرط دوم با قید اطلاقش، محل تردید است و در صورت پذیرش فرض دوم، نظریه فارابی با متون دینی در تعارض است.
سعادت حقیقی از دیدگاه فارابی غایت لذاته و غایة الغایات است و میان آن و برخی از اقسام خیر، مثل خیر مطلق، خیر غایت تام و خیر لذاته ترادف بلکه تساوق برقرار است و سعادت امری لذت آفرین است، اما لذت آن از نوع لذت محسوس و زودگذر نیست، بلکه از نوع لذت معقول، دراز مدت و پایدار است و اراده به معنای سوم که همان اختیار است شرط لازم سعادت است، نه شرط کافی و در میان قوای نفس، تنها قوه ناطقه نظری قدرت درک معنای سعادت را دارد و بسان فطرت مشترک میان انسانها علت معده برای تحقق سعادت است و امری اجبار آفرین نیست."