ملخص الجهاز:
"اما اگر به انجامدادن چنین امری قادر شویم باز هم نمیتوان مطمئنشد که بهرهوری الزاما افزایش پیدا کند،چراکه اینامر مستلزم تمایل کارکنان به همکاری و اقدام درجهت تحقق اهداف سازمان میباشد و انتظار چنینحالتی فقط در جوی مساعد امکانپذیر است.
ممکن است کارکنان نسبتبه سازمانی که در آن اشتغال دارند،نگرشی مثبتداشته و از ساختار حقوق و دستمزد مؤسسه نیز راضیباشند،با این وجود اگر نسبت به بالادست بلافصلخود نگرشی نامطلوب داشته باشند،باز هم از خلاقیتو ابتکار افراد برای بالا بردن بهرهوری تلاشنمیکنند و در این صورت در بهترین شرایط،بازدهیآنها در حد متوسط استاندارد خواهد بود.
اما از آنجایی که چگونگیانجام دادن کار از طرف بالادست سازمانی بلافصلکاملا مشخص میباشد،کارکنان قدرت خلاقیت ونوآوری خود را از دست میدهند و از آنجایی کهبالادست برای آنها تصمیم میگیرد و آنها را در فرآیندتصمیمگیری سهیم نمیکند،در بلندمدت کارآیی آنهاکاهش مییابد،چراکه دائما میبینند که نه تنها آنها رادر تصمیماتی که برشغلشان مؤثر است،شرکتنمیدهند،بلکه مشاهده میکنند که بالادست بلافصلآنها تحقق هدفهای فردی خود را برهدفهای کارکنانترجیح میدهد.
اما مشکل روابط با افراد نه تنها بهبودپیدا نمیکند،بلکه این عمل باعث میشود که مشکلیبرمشکلات مدیران سطوح پایین نیز اضافه گردد و آنتوقع کارکنان از مدیران خود میباشد.
گروه اول مدیرانی هستند که معتقدند نظر بهاینکه مسئولیت مستقیم افزایش بازدهی با توجه بهمعیارها و استانداردهای از قبل تعیینشده به عهدۀآنهاست،بنابراین باید به گونهای که صلاح میدانندتصمیم بگیرند و دیگران بدون دخالت تنها باید مجریفرمانهای صادرشده باشند این گروه معتقدند که دلیلیوجود ندارد که آنها تجربیات و دانش شغلی خود را دراختیار پائیندستان قرار دهند و هرگاه لازم باشد بهطور رسمی به آنها آموزش داده خواهد شد."