ملخص الجهاز:
"خود کانت معتقد بود انسان از اینحیث که میتواند عمل خود را برگزیند وموجودی غیر از او نمیتواند در جهانارزش پدید میآورد،با این حال قوانینمطلقی هست که باید برطبق آن قوانین عمل کند تااعمالش از لحاظ اخلاقی خوب باشد.
این است نظریۀ کانت،اما فهم این معنی آسان است که چگونه از دل نظریۀ اخلاقی کانت آن نظریۀ اخلاقیمیتوانست سربرآورد که در عین تأکید بر اینکه ارزشهاتنها به دست فاعلی که دخل و تصرف در جهان را برگزیدهاست خلق میشود،مانند نظریۀ اخلاقی کانت،میتوانست این نظر را وانهد که این اراده برای اینکه ارادهنیک باشد باید عقلانی باشد و قانون کلی وضع کند.
21 بدین ترتیب،به نظر میآید که آنچهانسان بدان معتقد است اهمیتش کمتر ازنحوهای است که بدان نحوه اعتقاد دارد؛مادام که انسان شأن خود را به عنوانمتفکر منفرد مشخص اندیشهای درمییابد که وی نیازیبه تفکر در باب آن اندیشه ندارد،بلکه برای خودش تفکرمیکند،در این صورت،اینکه آن اندیشه واقعا درستاست یا نه،اهمیتی ندارد.
گرچه هر انسانیآزادیاش را با قانونگذاری برای خودش اعمال میکند،ارادهاش تنها وقتی از لحاظ اخلاقی خیر است که قانونیکه بر خود تحمیل میکند چنان باشد که بر هر موجودعاقل دیگری تحمیل بشود.
او به حق استدلال میکند که«تعمیمدستور العمل خود»طبق ضابطۀ کانت یک عمل قابل فهمنیست،چرا که یک عنصر ارزش در تصمیم به وصف عملشخص به روشی خاص وارد میشود،مثلا اگر وقتیسؤال ناراحتکنندهای از من شود و تصمیم بگیرم کهصادقانه جواب بدهم،چرا که راستگویی صواب است،دراین صورت،کانت فرض میکند،که هرکس در اوضاع واحوال مشابه باید همین کار را بکند اما چگونه میدانم کهچه چیزی باید«اوضاع و احوال مشابه»یا«انجام دادنهمان عمل»محسوب میشود؟ اینها استدلالات آشنایی هستند."