خلاصة:
در اواﺧﺮ دوره ﺗﻴﻤﻮرﻳﺎن ﺑﺎ روی ﻛﺎرآﻣﺪن ﺳﻠﻄﺎن ﺣﺴﻴﻦ ﺑﺎﻳﻘﺮا، ﻫﺮات ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﻣﺮﻛﺰ ﻋﻠﻤﻲ و ﻓﺮﻫﻨﮕﻲ، ﻣﺄﻣﻦ ﺑﺴﻴﺎری از ﻧﻮﻳﺴﻨﺪﮔﺎن و ﻋﺎﻟﻤﺎن ﺷﺪ. درﺑﺎر ﻫﺮات ﺑﺎ ﺣﻀﻮر اﻣﻴﺮ ﻋﻠﻴﺸﻴﺮﻧﻮاﻳﻲ، وزﻳﺮ داﻧﺸﻤﻨﺪ و ادبﭘﺮور ﺗﻴﻤﻮرﻳﺎن ﺷﻜﻮه و ﻋﻈﻤﺖ ﺑﺴﻴﺎری ﻳﺎﻓﺖ. از ﺟﻤﻠﻪ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ در اﻳﻦ دوره ﺑﺎﺷﻜﻮه ﺑﻪ ﻋﺮﺻﻪ ﻫﺴﺘﻲ ﻗﺪم ﻧﻬﺎد و آﺛﺎر ارزﺷﻤﻨﺪی از ﺧﻮد ﺑﻪ ﻳﺎدﮔﺎر ﮔﺬاﺷﺖ، ﻣﻮﻻﻧﺎ ﻛﻤﺎلاﻟﺪﻳﻦ ﺣﺴﻴﻦ واﻋﻆ ﻛﺎﺷﻔﻲ اﺳﺖ. اﻳﻦ داﻧﺸﻤﻨﺪ ﭘﺮﻛﺎر در زﻣﻴﻨﻪﻫﺎی ﮔﻮﻧﺎﮔﻮن ﺗﺄﻟﻴﻔﺎﺗﻲ دارد؛ روﺿﻪاﻟﺸﻬﺪا ﻳﻜﻲ از آﺛﺎر 52 وی اﺳﺖ. اﻳﻦ ﻛﺘﺎب واﻗﻌﻪ ﻛﺮﺑﻼ را ﺑﺎ ﺑﻴﺎﻧﻲ ادﻳﺒﺎﻧﻪ و داﺳﺘﺎﻧﻲ ﺑﻪ ﺗﺼﻮﻳﺮ ﻛﺸﻴﺪه اﺳﺖ. در اﻳﻦ ﻣﻘﺎﻟﻪ ﺿﻤﻦ ﺑﺎزﻧﮕﺮی اﻃﻼﻋﺎت ﻣﺮﺑﻮط ﺑﻪ اﺣﻮال و آﺛﺎر ﻛﺎﺷﻔﻲ، ﻣﺘﻦﻓﺼﻠﻨﺎﻣﻪ ﭘﮋوﻫﺸﻬﺎیادﺑﻲ ﺳﺎل5، ﺷﻤﺎره 02، ﺗﺎﺑﺴﺘﺎن 7831 روﺿﻪاﻟﺸﻬﺪا از ﻧﻈﺮ ادﺑﻲ و ﻋﻨﺎﺻﺮ داﺳﺘﺎﻧﻲ ﻧﻘﺪ ﺷﺪه، ﻧﻮآورﻳﻬﺎ و ﺗﺎزﮔﻴﻬﺎی ﻧﺜﺮ داﺳﺘﺎﻧﻲ آن ﻧﺸﺎن داده ﻣﻲﺷﻮد.
ملخص الجهاز:
" در اﻳﻦ ﻣﻘﺎﻟﻪ ﺿﻤﻦ ﺑﺎزﻧﮕﺮی اﻃﻼﻋﺎت ﻣﺮﺑﻮط ﺑﻪ اﺣﻮال و آﺛﺎر ﻛﺎﺷﻔﻲ، ﻣﺘﻦﻓﺼﻠﻨﺎﻣﻪ ﭘﮋوﻫﺸﻬﺎیادﺑﻲ ﺳﺎل5، ﺷﻤﺎره 02، ﺗﺎﺑﺴﺘﺎن 7831 روﺿﻪاﻟﺸﻬﺪا از ﻧﻈﺮ ادﺑﻲ و ﻋﻨﺎﺻﺮ داﺳﺘﺎﻧﻲ ﻧﻘﺪ ﺷﺪه، ﻧﻮآورﻳﻬﺎ و ﺗﺎزﮔﻴﻬﺎی ﻧﺜﺮ داﺳﺘﺎﻧﻲ آن ﻧﺸﺎن داده ﻣﻲﺷﻮد.
72 ﺗﺎرﻳﺦ وﻻدت ﻓﺼﻠﻨﺎﻣﻪ ﭘﮋوﻫﺸﻬﺎی ادﺑﻲ ﺳﺎل5، ﺷﻤﺎر02،ﺗﺎﺑﺴﺘﺎن 7831 ﺗﺎرﻳﺦ ﺗﻮﻟﺪ ﻛﺎﺷﻔﻲ در ﺗﺬﻛﺮهﻫﺎ ﻧﻴﺎﻣﺪه اﺳﺖ، اﻣﺎ ﺗﺎ ﺣﺪودی ﻣﻲﺗﻮان ﺣﺪس زد ﻛﻪ وی در ﺳﺎل 038 ﻳﺎ ﻛﻤﻲ ﭘﻴﺸﺘﺮ، ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺟﻬﺎن ﮔﺸﻮده اﺳﺖ؛ ﭼﺮا ﻛﻪ وی در ﺳﺎل 068 ﻳﺎ 168 ﺑﻨﺎ ﺑﻪ ﺗﺼﺮﻳﺢ ﻓﺮزﻧﺪش ﻓﺨﺮاﻟﺪﻳﻦ ﻋﻠﻲ ﺑﻪ ﻗﺼﺪ ﻛﺴﺐ ﻋﻠﻢ و داﻧﺶ، ﺷﻬﺮ ﺳﺒﺰوار را ﺑﻪ ﻗﺼﺪ ﻣﺸﻬﺪ ﺗﺮک ﻛﺮده و در ﻣﺸﻬﺪ ﺑﻪ واﺳﻄﻪ ﻳﻚ رؤﻳﺎ ﺑﻪ ﺷﻮق دﻳﺪار ﻋﺎﻟﻤﺎن ﺑﺰرگ و ﺑﺰرﮔﺎن اﻫﻞ دل ﺑﻪ ﻫﺮات ﻣﺴﺎﻓﺮت ﻛﺮده و در آﻧﺠﺎ ﺑﺎ درﺑﺎر ﺗﻴﻤﻮرﻳﺎن آﺷﻨﺎ ﺷﺪه اﺳﺖ و ﭘﺲ از ﭼﻨﺪی ﺑﺎ ﻣﻨﺼﺐ ﻗﺎﺿﻲاﻟﻘﻀﺎﺗﻲ ﺑﻪ ﺳﺒﺰوار ﺑﺎزﮔﺸﺘﻪ، اﻳﻦ رﻓﺖ و آﻣﺪﻫﺎ و ﭘﺬﻳﺮش ﭘﺴﺘﻬﺎی دوﻟﺘﻲ، ﻳﻘﻴﻨﺎ در دوران ﺟﻮاﻧﻲ رخ داده اﺳﺖ و ﻣﻲﺗﻮان ﺣﺪس زد در آن زﻣﺎن او ﭼﻴﺰی، ﺣﺪود ﺳﻲ ﺳﺎل از ﻋﻤﺮ ﺧﻮد را ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﮔﺬاﺷﺘﻪ ﺑﻮد.
ﺳﺠﻊ: از ﺻﻨﺎﻳﻌﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ در اﻳﻦ ﻣﺘﻦ ﺑﻪ ﻓﺮاواﻧﻲ دﻳﺪه ﻣﻲﺷﻮد: »در آن روز ﺷﻤﺮ ﻟﻌﻴﻦ ﺧﻨﺠﺮ ﻛﻴﻦ ﺑﺮ ﺣﻠﻖ ﻧﺎزﻧﻴﻦ ﺷﺎﻫﺰاده ﻧﻬﺎده اﺳﺖ« )ص 924(؛ »زﻣﺎﻧﻪ ﺳﺘﻤﮕﺮ ﺑﺮ ﻣﺎ ﺧﻮاری ﻣﻲﻛﻨﺪ و ﻋﻠﻲ اﺻﻐﺮ از ﺗﺸﻨﮕﻲ زاری ﻣﻲﻛﻨﺪ« )ص 314(؛ »اﮔﺮ ﺧﺮﻗﻪ ﻣﻲﭘﻮﺷﻴﺪ ﺑﺮ آن ﺑﺨﻴﻪ ﻗﻬﺮی ﺑﻮد و اﮔﺮ ﻟﻘﻤﻪ ﻣﻲﻧﻮﺷﻴﺪ در آن ﺗﻌﺒﻴﻪ زﻫﺮی« )ص 952(؛ »ﻗﻄﺮات ﻋﺒﺮات ﭼﻮن ﺑﺎران ﻧﻴﺴﺎﻧﻲ ﺑﺮ روی ارﻏﻮاﻧﻲ رﻳﺨﺘﻦ ﮔﺮﻓﺖ« )ص 45(؛ »دل ﺑﺮ ﻛﺮﺑﺖ ﻏﺮﺑﺖ و ﺣﺮﻗﺖ ﻓﺮﻗﺖ ﻧﻬﺎده« )ص 84(؛ »اﻣﺎ اﻳﺸﺎن رﻳﺤﺎن ﺑﺎغ رﺳﺎﻟﺘﻨﺪ و ﻧﻬﺎل ﺣﺪﻳﻘﻪی ﺟﻼﻟﺖ؛ ﺟﮕﺮﮔﻮﺷﺎن ﺳﻴﺪ ﻋﺎﻟﻤﻨﺪ و ﻧﻮر دﻳﺪﮔﺎن ﺧﻮاﺟﻪ اوﻻد آدﻣﻨﺪ« )ص 241(؛ »ﻫﺮ ﻛﻪ از ﻣﺤﻔﻞ زﻧﺪﮔﺎﻧﻲ ﺷﺮﺑﺖ ﺑﺎ ﺣﻼوت ﺣﻴﺎت ﭼﺸﻴﺪه، ﻏﺎﻳﺖ ﻣﻬﻢ او ﻫﻤﺎن اﺳﺖ ﻛﻪ زﻫﺮ ﻣﺮارت ﻣﻤﺎت ﺑﭽﺸﺪ« )ص 87(."