Abstract:
معرفت بشری در هر دوره و با توجه به روح یا پارادایم آن دوره، به صورتبندیهایی در عرصه خود دست میزند. یکی از این تقسیمبندیها و صورتبندیها که در قرن نوزدهم شکل گرفت، دانشهای تطبیقی بود. دانشهای تطبیقی، مجموعه ای از دانشهایی است که دو یا چندین پیکره مطالعاتی داشته باشند. این دانشها با ویژگیهایی، خود را هم از مطالعات تطبیقی و هم از دانشهای ناب متمایز میکنند. موضوع این نوشتار، بررسی کلان اینگونه از دانشها و به ویژه فلسفه وجودی آن ها است. متاسفانه جامعه علمی ما فاقد اینگونه نگرش کلان است. یکی از آسیبهای مطالعه دانشهای تطبیقی همچون ادبیات تطبیقی یا هنر تطبیقی، نبود چنین نگرش کلانی در خصوص دانشهای تطبیقی است. در این مقاله میکوشیم تا تصویری کلان از ویژگیها و چگونگی تکوین این دانشها ارائه کنیم.
Machine summary:
دانش هاي تطبيقي نقش بسيار گسترده و مهمي در معرفت بشري و صورت بندي دانش هاي قرن نوزدهم و پس از آن ايفا کرده اند، اما کمتر به عنوان يک مجموعه دانش مورد توجه محققان قرار گرفته اند.
گرچه برخي از دانش هاي تطبيقي همچون ادبيات تطبيقي، فلسفۀ تطبيقي، حقوق تطبيقي و مديريت تطبيقي، به صورت جداگانه ، موضوع پاره اي از پژوهش هاي گاه عميق و اصيل بوده اند، اما اين پژوهش ها بسيار کم هستند و تقريبا هيچ گاه به صورت يکپارچه و هماهنگ مورد بررسي قرار نگرفته اند.
در مورد تفاوت دانش هاي تطبيقي با مطالعات تطبيقي نيز فرضيۀ پژوهش اين است که به رغم تعدد پيکره هاي مطالعاتي در هر دو، آن ها با توجه به رويکرد و ساختار، از يکديگر متمايز ميشوند.
مطالعات تطبيقي هنر از دروس و واحدهاي مرسوم در دانشگاه هاي دنيا و ايران است و به مطالعاتي اطلاق ميشود که به بررسي دو پيکرة متفاوت هنر ميپردازد، اما هنر تطبيقي همچون دانشي ارائه شده که شرايط و ضرورت هاي ويژه اي دارد، زيرا دانش به عنوان مطالعۀ علمي و نظام مند، اصول و خصوصيات خود را دارد؛ به طور مثال ، هر دانشي بايد تکليف خود را با موضوع و پيکرة مورد مطالعۀ خويش و به ويژه با روش مطالعه روشن کند.
در خصوص نوآوري اين مقاله بايد به اين مسئله اشاره کنيم که مجموعۀ دانش هاي تطبيقي نقش مهمي در صورت بندي معرفت بشري ايفا ميکند، اما متأسفانه در برخي کشورها و به ويژه در کشور ما کمتر يا حتي ميتوان گفت هيچ گاه به عنوان يک مجموعۀ منسجم از شاخه اي معرفتي، مورد توجه قرار نگرفته است .