Abstract:
ادبیات معناباخته، یکی از جریانهای ادبی معاصر است که بر پایه نگاه یأس آلود و بدبینانه نسبت به انسان و هستی شکل گرفته است. این جریان، تقریبا همزمان با غرب، در طی دو دوره استیلای استبداد رضاشاه و بعد از آن در جریان وقوع کودتای 28 مرداد 1332 و شکست جنبش ملی شدن صنعت نفت در ادبیات ایران مجال ظهور پیدا کرد. در داستانهای بهرام صادقی، مؤلفههای معناباختگی به اشکال گوناگون بیهدفی، بیایمانی، بیهویتی، شک و بدبینی، اضطراب، تنهایی، یأس و ناامیدی و مرگاندیشی نمایان میشود و میتوان علل و عوامل متعدد فردی و اجتماعی، برای بروز آن در نظر گرفت. در این پژوهش، سعی شده است مؤلفههای بحران معنا و عوامل و اشکال بروز آنها در آثار بهرام صادقی با تکیه بر مجموعه "سنگر و قمقمههای خالی" مورد تحلیل و بررسی قرار گیرد.
Machine summary:
"صادقی، از شاخصترین نویسندگان ایرانی بود که با توجه به شرایط سیاسی، اجتماعی و فکری جامعه عصر خود، جلوههایی از معناباختگی و پوچگرایی را در آثار خود منعکس کرد و داستانهایی پدیدآورد که مفاهیمی از قبیل یأس و ناامیدی، تنهایی، بدبینی، افسردگی، سرخوردگی، بیهویتی، دلهره و هراس، پوچی و بیهدفی و در نهایت مرگ اندیشی را به مخاطبان انتقال میداد.
روزهای تعطیل همهاش همین جور میگذرد» (صادقی، 1380: 90) تنهایی و بیهدفی در زندگی عامل اساسی ایجاد روزمرگی و گرفتار تکرار و یکنواخت شدن زندگی انسانها میگردد، نمونه بارز این امر را میتوان در داستان با کمال تأسف و در زندگی کسالتبار آقای مستقیم مشاهده کرد: «برنامه هر روز آقای مستقیم مشخص و تغییر ناپذیر بود: پیاده روی از خانه تا خیابان، خریدن روزنامه، تماشای گهوارهها و درشکههایبچگانه در فروشگاه فرزانه و احیانا در فرصتهای مقتضی لمس آنها و حتی تکان اندکی به یکی از گهوارهها و بالاخره پیاده روی از خیابان تا خانه» (همان: 100) در داستان غیرمنتظره آقای مساوات زندگی یکنواخت و راکد نسل جوان را این گونه مورد انتقاد قرار میدهد: «میخواهید چه کار بکنید؟ خانه بخرید، ماشین بخرید، پولهایتان را جمع کنید، زن بگیرید، بچه دار شوید، موهای سرتان بریزد، همین؟» (همان: 135) ت) یأس و ناامیدی آنچه آدمی را به سوی شکست و تباهی میکشاند، ناامیدی است؛ زیرا انسان در این حال پی میبرد که همه اعمال او بیمعنی و عبث و پوچ بوده است."