Abstract:
در چند دهه اخیر، با توجه به ناکامی نظریات کلاسیک و مدرن توسعه در برآوردن نیازهای راستین بشری ، ایده و مفهوم خطی توسعه در نظریات و مکاتب مسلط توسعه به چالش کشیده شده و معانی و تفاسیر جدیدی از توسعه با محوریت فرهنگ و انسان و اهمیت تقدم کارگزاری ملت بر دولت ، عرضه شد که در اصطلاح به نظریات «پساتوسعه ٣» مشهور گردیده است . در ایران نیز با درک این واقعیت و سنجه های صحیح از شرایط موجود جهانی در این عرصه ، مفهوم «اقتصاد مقاومتی ٤» از سوی مقام معظم رهبری برای برون رفت اقتصاد ایران از معضلات کنونی مطرح گردیده است . نوشتار حاضر با بهره گیری از رویکرد فرانظریه (متاتئوری ) و روش مقایسه ای ، به دنبال احصا و شناسایی وجوه تشابه و تفارق اصول ، بنیان ها و مولفه های راهبرد اقتصاد مقاومتی با نظریه و رویکرد پساتوسعه می باشد. یافته ها نشان می دهد اگرچه این دو رویکرد در برخی جهت -گیری ها، مانند طرد و نفی بسیاری از مولفه های الگوی مدرنیستی توسعه ، مانند تک خطی بودن ، نگاه تقلیل گرایانه ، تبعات ویران کننده زیست محیطی و اخلاقی آنها و نیز تاکید بر توسعه بومی ، محلی ، مقوله فرهنگ ، اخلاق توسعه و... سنخیت هایی دارند، اما از منظر شالوده های هستی شناسی ، معرفت شناسی ، روش شناسی ، ارزش شناسی و غایت شناسی ، تفاوت های بنیادینی با یکدیگر دارند.
Machine summary:
نظریه پساتوسعه و الگوی اقتصاد مقاومتی در جمهوری اسلامی ایران ؛ رویکردی مقایسه ای نویسندگان : علیرضا سمیعی اصفهانی 1 و فاطمه حبیبی ٢ تاریخ دریافت : ٩٤/١/٢٠ تاریخ پذیرش نهایی : ٩٤/٣/٧ فصلنامه مطالعات راهبردی بسیج ، سال هجدهم ، شماره ٦٦، بهار ١٣٩٤ چکیده در چند دهه اخیر، با توجه به ناکامی نظریات کلاسیک و مدرن توسعه در برآوردن نیازهای راستین بشری ، ایده و مفهوم خطی توسعه در نظریات و مکاتب مسلط توسعه به چالش کشیده شده و معانی و تفاسیر جدیدی از توسعه با محوریت فرهنگ و انسان و اهمیت تقدم کارگزاری ملت بر دولت ، عرضه شد که در اصطلاح به نظریات «پساتوسعه ٣» مشهور گردیده است .
در دهه ١٩٧٠ میلادی ، اما با آشکار شدن ضعف های اساسی نظریه نوسازی ، دیدگاه های رقیبی همچون نظریه وابستگی عمدتا با تأکید بر عوامل خارجی (استعمار و استثمار) و نظریه نظام جهانی والرشتاین با تأکید بر ساختار پیچیده و چندلایه اقتصاد جهانی و ترکیب عوامل داخلی و خارجی تلاش کردند راهکارهای جدیدی برای برون رفت کشورهای جهان سوم از بن بست توسعه نیافتگی ارائه دهند؛ لیکن ناتوانی این پارادایم ها در فهم کامل پیچیدگی های جهان سوم و عدم دستیابی به وعده های داده شده از سوی آنها، باعث نوعی سرخوردگی عملی و وقفه تئوریک (اواخر) دهه ٧٠ در زمینه مباحث توسعه و نوعی رکود بر نظریه پردازی توسعه حاکم گشت .