Abstract:
پدیده وحی و تبیین آن یکی از مهم ترین موضوعات در حوزه ادیان الهی محسوب می شود. ماهیت رازگونه و فراطبیعی این پدیده سبب شده است تا رویکردهای گوناگونی در این خصوص از سوی اندیشمندان دینی مطرح شود. در الهیات مسیحی دو رویکرد کلی گزاره ای و غیرگزاره ای در تبیین وحی وجود دارد. بر اساس رویکرد اول وحی عبارت از مجموعه آگاهی هایی است که در قالب عبارات و گزاره ها آشکار می شود، در حالی که بر اساس رویکرد دوم پدیده وحی نه از سنخ گزاره بلکه به معنای مکاشفه است. در این مقاله ضمن بررسی، تحلیل و نقد هر یک از دو رویکرد، تلاش شده است تا مهم ترین نقص ها و کاستی های موجود در هر یک از دیدگاه ها مطرح شود. فروکاهش وحی به ساحت گزاره ای صرف در رویکرد گزاره ای، عدم توجه به مبانی انسان شناسی و هستی شناسی و فروکاهش وحی به سطح نازلی از تجربیات بشری در رویکرد غیرگزاره ای و نیز غفلت از مبانی زبان شناسی در حوزه زبان دین، برخی از مهم ترین نقص های الهیات مسیحی در تبیین پدیده وحی هستند.
The phenomenon of revelation and its explanation is one of the most important topics in the field of divine religions. The mysterious and supernatural nature of this phenomenon has led to various approaches being proposed by religious scholars. In Christian theology، there are two general approaches to explaining revelation: propositional and non-propositional. According to the first approach، the revelation includes the awareness that is manifested in the form of terms and propositions، while in the second approach revelation is not a kind of proposition but means disclosure. This paper aims to investigate، analyze and criticize both approaches in order to determine their defects and deficiencies. The reduction of revelation to the status of mere proposition in the propositional approach، disregarding the principles of anthropology and ontology، reduction of revelation to the low level of human experience in non-prepositional approach and neglecting linguistics in the realm of the religionlanguage are among the most important defects of Christian theology in explaining the phenomenon of revelation.
Machine summary:
فروکاهش وحي به ساحت گـزاره اي صرف در رويکرد گزاره اي ، عدم توجه به مباني انسان شناسي و هستيشناسـي و فروکـاهش وحـي بـه سـطح نـازلي از تجربيات بشري در رويکرد غيرگزاره اي و نيز غفلـت از مبـاني زبان شناسـي در حـوزة زبـان ديـن ، برخـي از مهم تـرين نقص هاي الهيات مسيحي در تبيين پديدة وحي هستند.
در واقع چنانکه طرفداران رويکرد گزاره اي وحي در الهيات مسيحي ظهور و نـزول حقـايق وحياني را به مرتبۀ گزاره اي صرف فروکاهش داده اند، منتقدان نيز بـر همـان اسـاس دچـار خطاي فروکاهش وحي به ساحت ادراکهاي بشري شده و امکان خطا در گيرندة وحـي را بر مبناي خطاپذيري بشر در حوزة دريافت هاي بشري جايز شمرده اند؛ در حاليکه از منظـر معرفت شناسي ديني، آگاهيهاي وحياني از سنخ علوم حضوري اسـت کـه خطـا در آن راه ندارد (جوادي آملي، ١٣٨٨: ١٦٩).
در رويکرد غيرگزاره اي نسبت بـه وحـي ايـن مؤمنـان هسـتند کـه بايـد از رهگـذر تجربيات ديني و وقايع تاريخي، پيام الهي را دريافت کنند و بديهي است کـه بـا توجـه بـه سطوح مختلف فهم مخاطبان ، امکان ظهور تعارض در تعبيرها و تفسـيرهاي بشـري بيشـتر است ؛ ثانيا از منظر برخي از انديشمندان مسلمان با توجه به مبدأ واحد وحي و نيـز فطـرت ثابت انسان ها در همۀ اعصار، وجود تعارض حقيقـي ميـان حقـايق وحيـاني از نظـر عقلـي ناپذيرفتني به نظر ميرسد (جوادي آملي، ١٣٨٧: ١٨٩).