Abstract:
نشانه- معناشناسی روایی به بررسی ویژگی های روایی داستان می پردازد تا شررایط تولیرد و دریافرت معنا در گفتمان را نشان دهد. معنا در نظام ساختارگرا زمانی حاصل مری شرود کره سروژه براسراس»قصرد« مشخص از طریق کنشهای برنامهریزی شده از وضعیتی اولیه به وضرعیتی ثرانوی دسرت یابرد. در تحلیرل گفتمانی داستان »سکینه بانو« تلش براین است که با تقلیل متن به عناصرسازندة آن مانند مربع معنایی، برنامة روایی، محور تنشی و مربع واقعیت نمایی سازوکار تولید معنرا را در داسرتان نشران دهریم . مطالعرة نشرانه- معناشناسی داستان سکینهبانو به دنبال آن ساختار اصلی و پایه ای اسرت کره انسرجام و یکپرارچگی مرتن را تضمین کرده و ارتباط و تعامل زنجیرههای روایی را با واسازی خلگفتمانی که نتیجة نقش فعرال و کنترلری نقال است، آشکارکرده است. هم نشینی زنجیرههای روایی از طریق بررسی ساختارهای متداول در قصره هرای عامیانة بلند منجر به آشکارگی قصد کنشگر شده و تعامل بین ژرف ساخت و روساخت را برقرارکرده است. ازسویی داستان با قراردادن زن در جایگاه عامل فاعلی ، تنش افعال موثر »نباید« و »خواستن« را که در مرورد زنان باعث قرارگرفتن در محور دروغ می شود، نشان می دهد. زنان تا زمانی که در محرور دروغ قررار دارنرد عامل فاعلی اند؛ با آشکارشدن ظاهرزنانهشان تبدیل به مفعول ارزشی می شوند. تنش عاطفی شردیدی کره در تقابل با منطق روایی در پایان داستان ایجادمی شود نیز از نگاه غیرتمندانه بره زن در بافرت اجتمراعی تغذیره می شود.
Persian literature collection is diverse، encompassing various religions of the Iranian peoples around the world is included. Summary assessments about prominent person has been accomplished in all of ages. This assessment is result of superficial evaluating in their works/arts.Although custom poetry with a focus on the unity and the approximation takes into account in Iqbal’s work ، there are false perceptions because of some of Iqbal’s poems. There are verses in Iqbal’s Divan that apparently insult to Imam Ja'far. In this article we seek Iqbal’s view about Ahl e Beit ، introducing Ja'far and Sadeq that he insulted to him in his Divan and We evaluated the poet's thoughts and Shia clash and solving confusion created for some readers of Iqbal’s poetry.
Machine summary:
"در منجیرة سوم روایت ، به تناسب بافلت کلمی و ساختار متداول در داستانهای عاشقانه، سکینه باید ممینة ملی گسلاری و عشلق بامی در خفا را برای شاهزادة ترک مهیا کند؛ اما با سلب تملام افعلال ملؤثر، او نله تنهلا توان تحقق این اعمال را نمی یابد و سرکشی اش خاموش و مهار می شود؛ بلکه ام وضلع فاعلی به جایگاه مفعول منتقل می شود؛ عامل ارمشی برای ترکلان اسلت، میلرا شلاهزادة ترک عاشق وی شده، امسویی عامل ارمشی بلرای سلپاه ایلران و اسلکندر اسلت؛ میلرا ناموس اسکندر نباید به دست دشمن بیفتد: »نقابدار سلبزپوش روی بله آذربلرمین کلرد وگفت: اسکندر به تو گفته بود که دختر به ترکستان بیار؟ اگر این دختر به دست ترکلان افتاده باشد، دیگراسکندر پادشاهی را چه کند؟« ص١١١( در پایلان داسلتان نلزاع برسلر صندوقی که ترکان سکینه را در آن قراردادهاند و به دربار می برنلد بله عنلوان مهمتلرین عامل ارمشی که افراد اسکندر و خود اسکندر ام جان می کوشند آن را ام چنلگ دشلمن به دربرند بیانگر تبدیل عامل فاعلی کلم ام کنشگر به کنشپذیر است.
تحلیل فرآیند نشانه-معناشناسی داستان سکینهبانو، نظر کسانی را کله اسلکندرنامه را حلقة وسط قصه های عامیانة بلند و رمانهای جدید می دانند، مستدل می کند؛ میلرا در این داستان، من به عنوان عامل فاعلی جای مرد را می گیرد و با حرکت جسلورانة خلود که بر همسریابی مبتنی اسلت ام سللطة اسلاطیری گردآفریلد و نفلی امدواج بلا دشلمن عبورمی کند."