Abstract:
یکی از پدیده های فعال در جهان امروز به ویژه در جوامع مسلمان نشین ؛ بنیادگرایی اسلامی است . این پدیده ، رویکردی فعال در جهان اسلام است که در برابر مدرنیسم غربی قد علم کرده و ارزشها و باورهای مسلط مدرنیستی که به جوامع مسلمانان ورود پیدا کرده اند را به چالش کشیده است . از سوی دیگر پست مدرنیسم نیز یکی دیگر از رویکردهای نظری مسلط ازجمله در جامعه شناسی و فلسفه ی امروز است که در نقطه ی مقابل ارزشها و جامعه ی مدرن (مدرنیته ) ظهور کرده است . پست مدرنیسم مبانی بنیادین مدرنیسم را مورد انتقاد و نفی قرار می دهد و چنین مطرح می کند که دوران مدرن به پایان خود رسیده و زمان آن فرا رسیده که مدرنیسم اعتراف کند که در تحقق وعده های خود مبنی بر ساختن جهانی آباد، آزاد و مطلوب برای بشریت ناکام گردیده است . پست مدرنیستها حتا معتقدند که عقل و علم و سایر ارزشها و تکیه گاههای اصلی مدرنیسم و جهان مدرن توانایی تحقق وعده های داده شده را ندارند. هم بنیادگرایان مسلمان و هم پست مدرنیستها در ضدیت با مدرنیسم اشتراکات فراوان دارند و داشتن مواضع شبیه به هم آنها در ضدیت با مدرنیسم ، این مسئله را به ذهن متبادر می سازد که بنیادگرایی اسلامی پدیده ای پست مدرن است . هدف این پژوهش که در آن از روش کتابخانه ای و تطبیقی بهره گرفته شده ؛ بررسی همین مسئله است . نتیجه ای که این پژوهش به آن رسیده این است که علیرغم داشتن اشتراکات قابل توجه در مواضع ضدمدرنیستی این دو پدیده ، اما آنها در هدف ، چشم انداز، ارایه ی بدیل برای مدرنیسم ، اصول اعتقادی ، تنظیم رابطه با گذشته ، حال و آینده ، با هم اختلاف نظرهای اساسی دارند. به همین علت بنیادگرایی اسلامی را نمی توان پدیده ای پست مدرن دانست .
Machine summary:
پيش از اينها در بخش تعريف مفاهيم لازم است توضيح داده شود بنيادگرايي اسلامي و نيز پست مدرنيسم چيست تا پس از آن ، راه براي تعيين ميزان اشتراکات اين دو پديده و سپس تعيين صحت و سقم فرضيه هاي دوگانه هموار گردد.
او زندگي نمي کند بدين خاطر که مي تواند يا بايد زندگي کند، بلکه او زندگي مي کند بدون آنکه برايش مهم باشد چرا؟ کونت بر اين باور نيست که براي پست مدرنيسم ، يک دوره ي تاريخي مشخص (پس از مدرنيته ) بايد تعيين نمود، چرا که از نظر او، پست مدرنيسم بيشتر يک اعتراض و انتقاد نسبت به تفکر مدرن است تا يک دوره ي تاريخي (٤-١٠٣ :١٩٩٥ ,Counet).
ماقنوس ، استاد دانشگاه کاليفرنيا، اين ويژگيها را براي پست مدرنيسم بر مي شمرد: ضديت با شناخت شناسي ، ضديت با اصول گرايي ، ضديت با واقعيت گرايي ، ضديت با بنيادگرايي ، ضديت با تفسيري ماورالطبيعي از جهان ، ضديت با علم به عنوان چارچوب تعيين ملاک زندگي ، ضديت با کليسامحوري ، ضديت با ربط دادن حقيقت با واقعيت ، مخالفت با محدود کردن فرهنگ گفتاري در کلمات تعريف شده اي به نام فرهنگ لغت ، ضديت با سنت به عنوان نظامي خاص ، ضديت با داستان سرايي هاي مدرنيسم مبني بر برپايي جهاني بهتر به کمک علم و عقل و ساير ارزشهاي مدرن ، مخالفت با مدرنيسم که در نتيجه آن را با نسبي گرايي ، شک محوري و نهيلسيم پيوند مي دهد، سرانجام ضديت با حاکميت عقل بر زندگي که در مدرنيسم از محوريت برخوردار است (٢٠٦ :١٩٩٩ ,Magnus).