Abstract:
مقاله حاضر بر گرفته از یک پژوهش بوده و هدف از انجام آن مطالعه نگرش جوانان به تاثیر عوامل اقتصادی اجتماعی و فرهنگی موثر در بالا رفتن سن ازدواج ، مطالعه موردی جوانان ناحیه ٢ و٣ منطقه ٤ تهران در سال ١٣٩١با تاکید بر نظریه کارکردگرایی و نظریه فنکسیونالیسم ساختاری می باشد. به همین منظور از بین جوانان مجرد ٢٣ تا ٤٠ ساله تعداد ٣٧٥ نفر به روش نمونه گیری خوشه ای انتخاب شدند. روش پژوهش پیمایش و ابزار گرداوری اطلاعات پرسشنامه می باشد. اعتبار پرسشنامه ها از طریق اعتبار صوری سنجیده شده و با توجه به ضریب آلفای کرونباخ که ضریب آن ٨٠% درصد را نشان می دهد پایایی قابل قبولی را می رساند. در تجزیه و تحلیل داده های خام از آمار توصیفی و آمار استنباطی شامل آزمون های همبستگی پیرسون ، تحلیل واریانس ، رگرسیون چند متغیره استفاده شده است . نتایج تحقیق نشان می دهد: بین درآمد خانوار و نگرش به سن ازدواج در مورد دختران و پسران هر دو جنس عدم رابطه معنی دار وجود دارد- همچنین بین متغیر تحصیلات و نگرش به سن ازدواج در مورد دختران رابطه معنی دار وجود دارد اما در مورد پسران رابطه معنی دار وجود ندارد، در مورد متغیر دینداری و نگرش به سن ازدواج هم در مورد دختران و هم در مورد پسران رابطه وجود دارد اما به صورت معکوس . در مورد اشتغال فرد و نگرش به سن ازدواج نیز در مورد هم دختران و هم پسران رابطه معنی دار وجود دارد. همچنین بین پایگاه اجتماعی خانواده و نگرش به سن ازدواج در مورد دختران رابطه وجود دارد. هر چه پایگاه اجتماعی خانواده دختران بالاتر باشد به همان میزان سن ازدواج آنها بالاتر می رود. اما در مورد پسران رابطه معنی داری بین پایگاه اجتماعی خانواده و نگرش آنها به سن ازدواج وجود ندارد.
Machine summary:
در تحقيق ديگري که توسط فاطمه مجلسي انجام شده با عنوان "بررسي رابطه سطح تحصيلات عالي بر سن ازدواج دختران دانشجوي دانشگاه آزاد اسلامي تهران در سال " ١٣٨٧ نتايج به دست آمده نشان مي دهد که مدرنيزاسيون در سطح فردي و اجتماعي که باعث ايجاد فرصت هاي بهتر در توسعه سيستم آموزشي و افزايش فرصتهاي شغلي شده زمينه را براي افزايش تحصيلات زنان و بالا رفتن سن ازدواج آنها ايجاد کرده است و حتي روشهاي ازدواج در افراد تحصيل کرده و غير تحصيل کرده نيز تفاوت وجود دارد.
براي زنان با تحصيلات بالاتر و پايگاه اجتماعي و خانوادگي بالاتر و درآمد بالاتر امکان حضور فعال در بخش هاي مختلف جامعه بيشتر مي شود و در نتيجه آنها براي خود موقعيتي مشابه با موقعيت مردان را طلب مي کنند، تلاش براي دستيابي به اين موقعيت و ايجاد امنيت کافي براي پايداري آن در طول زندگي ، هم زمان و هم فرايند تشکيل خانواده را دچار دگرگوني مي کند و هم يافتن همسري که بتواند اين موقعيت مورد انتظار را به رسميت بشناسد و در حفظ و تداوم آن کوشا باشد چندان ساده نيست (محموديان ، ١٣٨٣: ٣٢-٢٩) .