Abstract:
تاکنون رویکردهای متفاوتی به مسئله تعادل در ترجمه پرداخته اند که در این میان می توان به «فرضیه شناختی ترجمه» مندلبلیت و نظریه «تعادل تجربی» تاباکوسکا اشاره کرد. مطالعه حاضر به بررسی تعادل زیبایی شناختی با استفاده از دو نظریه زیبایی شناسی دریافت آیزر و استعاره شناختی لیکاف و جانسون می پردازد تا بتوان الگویی تلفیقی از نظریات مندلبلیت و تاباکوسکا را با مولفه تعادل زیبایی شناختی ارائه داد. لذا دو رباعی از خیام و ترجمه آن ها از فیتزجرالد به شیوه هدفمند انتخاب شدند و با استفاده از روش تحلیل محتوا و تکنیک های معتبر تشخیص استعاره شناختی، داده ها استخراج و تحلیل شدند. نتایج نشان می دهد که الگوهای فرهنگی در تولید و فهم استعارات مفهومی نقش اساسی دارند؛ بنابراین مترجم در ترجمه استعارات شناختی در برخورد با شرایط نگاشت متفاوت ناشی از تفاوت در الگوهای فرهنگی دو زبان، مفهوم پردازی را در نظام مفهومی خود تغییر داده است تا تعادل شناختی را برقرار سازد. همچنین در برخورد با شرایط نگاشت یکسان، مترجم تحت تاثیر الگوهای فرهنگی یکسان در دو فرهنگ، سعی کرده است تا مفهوم پردازی متن مبدا را حفظ کند. نتایج همچنین نشان می دهد که با توجه به نظریات مذکور می توان تعادل زیبایی شناختی ترجمه را بررسی کرد و مولفه زیبایی شناسی را به الگوی تلفیقی مذکور اضافه کرد.
Machine summary:
"افزون بر این ، با طرح مسئلۀ ترجمه پذیری و تعادل ، ایجاد تعادل بین مفهوم پردازیهای فرهنگ های متفاوت میتواند معضلی عمده در کـار ترجمـه باشـد چراکه استعارات شناختی به طور قابل توجهی فرهنگ -ویژه ٣ هستند؛ ایـن بـدین معناسـت کـه الگوهای فرهنگی هر جامعۀ گفتمانی به شکلی عمده در مفهوم پردازی مفاهیم به شکل استعاری نقش دارد (کوکسس ، ٢٠٠٥).
به علاوه ، به نظر مـی رسـد که مترجم در شرایط تفاوت شناختی به دلیل تفاوت در الگوهای فرهنگـی، بـا شـرایط نگاشـت متفاوت در مفهوم پردازی این استعارات و مجازهای شناختی برخورد کرده است و این شـرایط نگاشت متفاوت وی را واداشته است تا تعادل را در سطح مفهومی و زیباییشناختی حفظ کنـد؛ در نتیجه ، وی در چارچوب نظریۀ آیزر که معتقد است متون بایـد در نظـام فرهنگـیاجتمـاعی خاص خود و با استفاده از قوة تخیل ، تفسیر و خوانش شوند، اقدام به تغییر مفهـوم پـردازی هـا کرده است .
تجربۀ شناختی و زیباییشناختی خیـام کـه ریشـه در الگوهـای فرهنگـی (به طور عمده آیین های ایران قبل از اسلام مانند آیین زروانی، فرقۀ اخوان الصفا، فرقـۀ معتزلـه و اسلام ) دوران وی دارد (قنبری، ١٣٨٩) می تواند عامل این مفهوم پردازی باشد؛ زیرا در الگوهای فرهنگی اسلامی اعتقاد بر این است که همۀ انسان ها از گل ساخته شده اند.
به نظر می رسـد کـه خیـام بـا استفاده از این استعارات از بیهودگی آفرینش و از بین بردن انسـان هـا در جهـان هسـتی انتقـاد می کند (برتلس ، ١٩٥٩) و به جهان بعد از مرگ نیز بیاعتقاد است یا دسـت کـم نسـبت بـه آن لاادری است ؛ چرا که اگر اعتقاد راسخ به جهان بعد از مرگ می داشت جای شکایت و انتقاد در قالب مفهوم پردازی مرگ انسان شکستن کوزه است ، نبـود."