Abstract:
ارسطو با ابداع تمایز بالقوه و بالفعل به حل تناقضهای فلسفههای پیش از خود پرداخت. ابنسینا برای حل مسائلی در معرفتشناسی، از این تمایز استفاده میکند و از اصطلاح علم بالقوه بهره میبرد که مصادیق آن در فلسفۀ او قابل استخراج است: علم به نتیجۀ مستتر در مقدمات، علم به برخی قوانین منطق، علم به مقومات ماهیت، علم به بدیهیات، علم به تعقل و خودآگاهی. مصادیق علم بالقوه در دو نکته مشترک هستند. نخست اینکه آنها را درون خود داریم و برای بالفعل کردن آنها التفات ذهنی یا التفات ذهنی همراه با تأمل کفایت میکند؛ و دوم اینکه همۀ آنها لوازمِ نهفته در یک علم کلی هستند. علم بالقوه حقیقتی تشکیکی است زیرا علم به تعقل و خودآگاهی برای آنکه بالفعل شود فقط به التفات نیاز دارد و به همین سبب از بقیۀ موارد علم بالقوه، بالفعلتر است.
Distinguishing between potentiality and actuality، Aristotle solved many contradictions among past philosophies. Avicenna used this distinction to solve some epistemic problems. He introduces the term potential knowledge whose instances we can find in his philosophical works. Knowledge of the implicit conclusion in the premises، knowledge of some logical rules، knowledge of the interior parts of a quiddity، knowledge of the self-justified propositions، knowledge of reasoning، and self-awareness are instances of potential knowledge in Avicenna’s philosophical works. The instances of potential knowledge have two criteria in common. First، we have them in our inside existence; so we need nothing for making them actual but mental intention or mental intention accompanied with inner contemplation. Second، all these instances are implicit implications of a more general knowledge. As the knowledge of reasoning and self-awareness need only inner contemplation to become actual، they are more actual than the other instances; so the potential knowledge is gradational.
Machine summary:
"ابن سینا برای حل مسائلی در معرفت شناسی ، از این تمایز استفاده می کند و از اصطلاح علم بالقوه بهره می برد که مصادیق آن در فلسفه او قابل استخراج است : علم به نتیجه مستتر در مقدمات ، علم به برخی قوانین منطق ، علم به مقومات ماهیت ، علم به بدیهیات ، علم به تعقل و خودآگاهی .
ابن سینا می گوید چنین جمع شدنی در ذهن ممکن نیست مگر این که یکی کلی و بالقوه باشد و دیگری به صورت جزئی و بالفعل [٦، ص٢٥٦]؛ مثلا توجه دادن مخاطب به یک مثال نقض در حرف های گوینده و پذیرش آن توسط گوینده ، به این معناست که علم بالقوة گوینده نسبت به برخی از مصادیق جزیی تحت حکم کلی ، به علم بالفعل تبدیل شده است .
ابن سینا در مورد بدیهیات تعبیر علم بالقوه را صریحا به کارنمی برد بلکه فقط می گوید این نوع تصورات و تصدیقات با وجود بدیهی بودن ممکن است برای ما مخفی باشند و برای آشکار شدنشان نیاز به تنبه داریم .
وقتی ابن سینا می گوید علم بالقوه علمی است که فرد آن را دارد ولی برای آن که به آن آگاه شود نیاز است که تنبه داده شود به این معناست که به او کمک کنیم تا این فرایند التفات و تأمل را انجام دهد."