Abstract:
نشانه–معناشناسی روایی بر دو اصل کنش و تغییر استوار است. کنشگران در این نظام اغلب بر اساس برنامه های از پیش تعیین شده پیش می روند تا به معنایی مطلوب دست یابند. به نظرمی رسد که در بافت داستان های اسطوره ای گفتمان غالب، گفتمان منطقی-روایی است. در این جستار، داستان «ضحاک و فریدون» از شاهنامهفردوسی را از منظر نشانه–معناشناسی به روش توصیفی-تحلیلی واکاوی می کنیم تا نشان دهیم که تمامی مولفه های روایی داستان به سوی تغییر شرایط معنایی پیش می روند. نتایج حاکی است که این گفتمان پویاست و در انتهای داستان وضعیت اولیه به گونه ای به وضعیت ثانویه تغییر یافته که شرایط آن گونه که در ابتدا بوده نیست. مراحل تحول کلامی این گفتمان در چهار مرحله عقد قرارداد، توانشی، کنشی و ارزیابی خلاصه می گردد. ارزش مطرح برای هر دو شخصیت اصلی این داستان، مادی است. ضحاک در پی تاج و تخت و فریدون در پی نابودی حکومت ضحاک است. نظام کنشی–معنایی این گفتمان بر اساس شناسه مکانی به مکان های خودی، کنشی و واسطه ای قابل تقسیم است.
Machine summary:
"ضحاک به عنوان کنشگزار به دنبال انجام کنش تعبیر خوابش توسط معبران است و گفتمانی تجویزی را شکل میدهد: سپهبد به هرجا که بد موبدیز کشور به نزدیک خویش آورید نهانی سخن کردشان آشکارکه بر من زمانه کی آید به سرگر این راز با من بباید گشاد سخندان و بیدار دل بخردیبگفت آن جگرخسته خوابی که دیدز نیک و بد و گردش روزگارکرا باشد این تاج و تخت و کمرو گر سر به خواری بباید نهاد (همان: 55) موبدان در ابتدا از تعبیر خواب امتناع میورزند: لب موبدان خشک و رخساره ترکه گر بودنی باز گوئیم راستوگر نشنود بودنیها درست زبان پر ز گفتار با یکدگربجانست پیکار و جان بیبهاستبباید هم اکنون ز جان دست شست (همان: 55-56) سه روز موبدان مردد هستند که آیا بودنیها را بیان کنند یا نه؟ سرانجام در روز چهارم ضحاک به گفتمان تجویزی استفاده از زور و قدرت در جهت دستیابی به هدفش که تعبیر خواب است، میپردازد: به روز چهارم بر آشفت شاهکه گر زندهتان دار باید بسودهمه موبدان سر فگنده نگون بر آن موبدان نماینده راهوگر بودنیها بباید نمودپر از هول دل، دیدگان پر ز خون (همان) چنانچه ملاحظه میگردد، در این نظام گفتمانی، کنشگر در وضعیتی قرار دارد که ارادهای در کنش و سرباز زدن از آن ندارد و وجه تاکیدی تجویز با رابطه حسی که فراتر از کلام است، نشان دادهمیشود."