Abstract:
یکی از شاخص های بنیادین طنز خنده آمیزبودن آن است، اما وقتی طنز مقوله های متعالی همچون مرگ را دست مایه قرار دهد، گاه با دورشدن از شاخص های بنیادی، مثل فرح بخشی، صراحت و آسان یابی، منش رهایی بخشی خود را از دست می دهد و به تلخ مایگی و اندوه کشیده می شود. ازآنجاکه مرگ برای انسان همواره مقوله ای رازآمیز و تراژیک است، دست برد طنز در آن هرگز به گشایش و رهایش قطعی نمی انجامد، بلکه صرفا می تواند با ایجاد غفلت آنی، ذهن مخاطب را از مرگ برگیرد و شادی موقتی در او پدید آورد. این مقاله نخست طنز مرگ را ژانری تلفیقی از طنز معرفی می کند و سپس، برای آشکارشدن بحث، نمودهای طنز مرگ را با بررسی شواهدی از شعر شمس لنگرودی نشان می دهد. خواهیم دید که شمس درباب مرگ و هم بسته های آن همچون وحشت از رویارویی با مرگ، بیم فناپذیری و نابودگی، بیم و نگرانی از تجزیه و فروپاشی و... گاه از سازوکارهای متنوع طنزآفرینی استفاده می کند. این مقاله نشان می دهد که آنچه در مواجهه طنزآمیز شمس با مرگ برجستگی دارد، توجه به ترس و نگرانی انسان از قطعیت مرگ و تاکید بر بعد جسمانی و تنانه انسان در جهان طبیعت است.
One of the basic characteristics of satire is its humour. When dealing with supreme subjects like death، Satire sometimes movesaway from its basic characteristics such as comicality، candor and accessibility and becomes less relieving and more bitter and sad. When satire deals with death، which is always mysterious and tragic for humans، it fails to provide any absolute relief;instead it brings about short term forgetfulness in the audience through diverting their attention، and givesthem a temporary sense ofbliss. This article identifies satire of death as a complex genre and analyzes its different aspects in samplepoems by Shams Langaroudi. We will see that Shams uses different methods of satire of death to deal with this phenomenon and its related concepts such as thanatophobia. The article reveals that satire of death in poems of Shams reflects human's fear and apprehension about certainty of death and emphasizes the physical and bodily dimension of human being in the natural world.
Machine summary:
"طنز مرگ و نمودهایی از آن در شعر شمس لنگرودی ٭ علی صفایی ٭٭ علی علیزاده جوبنی چکیده یکی از شاخص های بنیادین طنز خنده آمیزبودن آن است ، اما وقتی طنز مقوله های متعالی همچون مرگ را دست مایه قرار دهد، گاه با دورشدن از شاخص های بنیادی ، مثل فرح بخشی ، صراحت و آسان یابی ، منش رهایی بخشی خود را از دست می دهد و به تلخ مایگی و اندوه کشیده می شود.
ازآنجاکه مرگ برای انسان همواره مقوله ای رازآمیز و تراژیک است ، دست برد طنز در آن هرگز به گشایش و رهایش قطعی نمی انجامد، بلکه صرفا می تواند با ایجاد غفلت آنی ، ذهن مخاطب را از مرگ برگیرد و شادی موقتی در او پدید آورد.
برعکس ، چون ابهام مقوله هایی مانند مرگ هرگز با دست اندازی طنز به فرجام نمی رسد، ورود طنز به این مقوله ها نهایتا سبب تمرکز مخاطب بر گره گاه ها می شود؛ درنتیجه ، شادی سطحی در مخاطب خیلی زود به اندیشه و اندوه کشیده می شود و بدین ترتیب فرایندی که قرار بود رهایی بخش باشد، در فرجام خود عاطفه و اندیشة انسانی را به دام می اندازد.
از بررسی شواهد طنز مرگ در شعر شمس آشکار می شود که او در این رویکرد نگاهی تقلیلی به انسان دارد و از طنز مرگ برای مفهوم زدایی از هستی و مظاهر زندگی ، تأکید بر جبر، برجسته سازی طبیعت و فرایندهای طبیعی در آغاز و فرجام انسان ، تأکید بر فردیت و تنهایی انسان ، تحقیر انسان ، شی ءانگاری انسان و گاه ارائة تصویری حیوانی از او و هجوم به انگاره هایی که درصدد کرامت بخشی به انسان هستند استفاده می کند."