Abstract:
حکایات کرامات، روایاتی است که کارهای خارقالعاده اولیا را بیان میدارد. حجم زیادی از تذکرههای صوفیانه به ذکر حکایاتی در باره کرامات اولیا اختصاص یافته است. این روایات جایگاه ویژهای در ادبیات عرفانی دارد و تمام ویژگیهای یک روایت خوب از جمله ساختار را داراست. ساختارگرایی، تحلیلی است که به ساختار و مناسبات درونی اجزاء یک اثر ادبی یا هنری میپردازد. یکی از عرصههای تحلیل ادبی ساخت گرا، عرصه روایتشناسی است. روایتشناسی در پی کشف زبان و قواعد پنهان روایتهاست. یکی از اصولی که روایتشناسان ساخت گرا به آن میپردازند، شکلشناسی راوی است. این که راوی کیست؟ چگونه روایت را مطرح میکند؟ از چه جایگاهی داستان را تعریف میکند و غیره. این مقاله تلاش دارد، با استفاده از روشهای توصیفی و تجزیه و تحلیل ساختارگرایی، شکلشناسی راوی را در حکایات کرامات: طبقات الصوفیه خواجه عبدالله انصاری(5 و 4 ه. ق.)، اسرارالتوحید محمد بن منور(5 و 4 ه. ق.)، تذکرة الاولیاء عطار نیشابوری(7 و 6 ه. ق.)، نفحات الانس جامی(9 ه. ق.) و طرائق الحقائق معصوم علی شاه (14 و 13 ه. ق.) مشخص نماید. این بررسی بر اساس نظریات روایتشناسان ساخت گرا و با نگرش به ادبیات عرفانی صورت پذیرفته است. پژوهش نشان میدهد که در حکایات کرامتهای عرفانی، راوی، شخصی متعین و مجزا از نویسنده است. او میتواند شناس یا ناشناس، دانای کل نامحدود یا محدود و دید درونی یا بیرونی داشته باشد، اما نقل قولهایش مستقیم است و زمان، ضمایر و رنگ و بوی شخصیت را دارد.
Machine summary:
» (فرهنگ معین: ذیل واژه)، هم چنین در کتاب انواع ادبی آمده است: «حکایت به نوعی داستان و غالبا مختصر، واقعی یا ساختگی گفته میشود که در میان مردم شهرت یافته و نویسندگان و شاعران، از آن برای ایضاح مطلب و مقاصد خود یا به منظور زیبایی و قوت بخشیدن به کلامشان سود میجویند، چون پایة سخن در حکایات بر بیان حکمت و پند و اندرز به نحوی موجز و مختصر مبتنی است، بدین جهت در توجیه مسائل دینی، عرفانی، اخلاقی و...
راویشناس در حکایات کرامات عرفانی: اکثر حکایات کرامت طبقات الصوفیه، با ذکر نام راوی یا شیخ الاسلام آغاز گردیده و این امری کاملا مشهود است: «بو عبدالله خفیف گوید: در آن سرای کی وی را باز داشته بودند، سرای خلیفه چند فرسنگی، حلاج بند داشت و طهارت کرد.
. » (عطار نیشابوری، 1372: 286-285) نظیر حکایت فوق در تذکرة الاولیاء عطار نیشابوری، اندک است و در واقع اکثر قریب به اتفاق حکایات تذکرة الاولیا از قول راویان ناشناس و نامعلوم روایت شده است، مؤلف کتاب علت این امر را این گونه بیان میدارد«و اسانید نیز بیفگندم و سخن بود که در یک کتاب نقل از شیخی بود و در کتابی از شیخی دیگر.
» (تودوروف، 1392: 66) دیدگاه درونی راوی در حکایات کرامات عرفانی: در حکایتی از اسرارالتوحید آمده است: « از ابوالفضل محمد بن احمد عارف نوقانی روایت کردهاند که گفت: شیخ ما ابوسعید، قدس الله روحه العزیز، از نشابور با میهنه میآمد.