Abstract:
یکی از دلایل پایان استعمار در خاورمیانه نضج گرفتن احساسات ملی گرایانه بود. مصر پیشرو برنامههای ناسیونالیسم در جهان عرب بود. ناسیونالیسم در سوریه و عراق در قالب حزب بعث و توسط رهبرانی نظامی ظهور یافت. ناسیونالیسم نتوانست دستاوردهایی که در غرب ایجاد کرد را در خاورمیانه ایجاد کند. اگر بر عمق و اجتماعی بودن چنین ادعای ناسیونالیستی چشم بپوشیم، باید اذعان کنیم ظهور دولتهای ملی با جغرافیای سیاسی جدید در منطقه از دستاوردهای آن بود. یعنی برجستهترین دستاورد ناسیونالیسم را باید مرزبندیهای سیاسی تحت عنوان کشور دانست. ولی با گذشت زمان ایدئولوژی ناسیونالیسم رو به ضعف نهاد و با شکست اعراب در مقابل اسرائیل در سال 1967 به کلی از بین رفت. ملی گرایی نتوانست هویت ملی را برای کشورهای خاورمیانه رقم بزند و فرایند ملت- دولت سازی و یکپارچگی ملی را تداوم بخشد. به همین دلیل برخی ملتهای عربی از ناسیونالیسم به بنیادگرایی روی آوردند نه برای برساختن ملت - دولت و یا اصلاح ساختارهای سیاسی، بلکه برای کسب هویت جدید و متفاوت از هویت ملی و برای جبران ناکامیهای به ارث رسیده از گذشته. به عبارت دیگر میتوان ادعا کرد در رهیافت جدید خاورمیانه هویت ملی هنوز در ابهام است و حتی مرزهای سرزمینی نیز با خطر فروپاشی مواجهه هستند.
One of the reasons for the end of colonialism in the Middle East was to raise of nationalist sentiment. Egypt was the leading nationalist program in the Arab world. Nationalism in Syria and Iraq was emerged in the form of the Ba'ath Party and military leaders. But this nationalist claim in the Middle East could not create achievements that make in the West. If we ignore the depth and sociality of this nationalist claim, we should admit the achievements of nationalism made national states with the new geopolitical background in the region. Just the most prominent accomplishment of nationalism was the new political boundaries in the Middle East. This research seeks to study this hypothesis; that nationalism couldn't bring national identity for the Middle East, which based on that, the process of nation-state making, national unity and political stability in the region would happen and persist. For this reason, Arab nations have shifted away from nationalism to fundamentalism, not for nation-state or reform of political structures, but for obtaining a new and different identity from the national identity and to compensate for the inherited failures of the past. On the other words, in the new approach in the Middle East, which fundamentalism and violence are its key tools, the national identity is still buried in ambiguity, and territorial borders are also in danger of fundamental collapse. In this paper, Social Identity Theory is used to identify fundamentalist groups, especially ISIS.
Machine summary:
برخی از نخبگان عرب که بعضـا شـعارهای ناسیونالیسـتی را سـرلوحه برنامه قدرت یابی خود قرار داده بودند، از نظامیان و یا گـروه هـای نظـامی بـوده انـد کـه تلاش داشتند ملیگرایی را به درون جامعه عربی تسری دهند و مسـیر دسـت یـابی بـه قدرت سیاسی را در بستر جامعه هموار کنند و از این روش طرفدارانی در میـان جامعـه عربی برای برنامه های خود پیدا کنند.
مبحثی کـه در ایـن مقالـه درصـدد توضیح و تبیین آن هستیم پاسخ به این سئوال اصلی است که آیـا ناسیونالیسـم و سـپس بنیادگرایی توانست هویت ملی یکپارچه ای را برای کشـورهای خاورمیانـه بـویژه عـراق رقم بزند؟ فرضیه ای که بدین سبب و در پاسخ به سئوال اصلی به آزمون میگذاریم ایـن است که در خاورمیانه ، نه ناسیونالیسم و نه بنیادگرایی هیچ کدام نتوانستند هویـت ملـی را برای کشورهای خاورمیانه رقم بزنند و به همین دلیل روند دولـت – ملـت سـازی و یکپارچگی ملی و ثبات در خاورمیانه در ابهام باقی مانده است .
شاید به زعم نخبگان عرب هیچ ایدئولوژی در آن برهه زمانی کـه فراینـد استقلال طلبی و تفاوت گذاری در جهان عرب نضج گرفته بود بـه انـدازه ناسیونالیسـم نمی توانست به عنوان یک گفتمان برتر و هویت ساز، توده ها را با خـود همـراه کنـد و مرزهای ملی را ترسیم کند.
احزاب ممکن بود با ایده های متعالی سوسیالیسم و ملی گرایـی عربی ایجاد گردند، اما نهایتاً گروه های قومی تشنه قدرت در خاورمیانه از این احزاب به عنوان راهی برای کسب قدرت توسط گـروه خودشـان اسـتفاده مـی کردنـد ( , Zirkle ٣٢ ,٢٠٠٧).