Abstract:
ابوحامدمحمد غزالی ازجمله اندیشمندانی است که در طول زندگی پُرفرازونشیب خود به مواجههی فکری با اندیشههای گوناگون پرداخته و برای آنچه صلاح دین و دنیای مسلمانان میپنداشت، آرا و عملکرد پیشینیان و معاصران را به چالش کشیده است. او در جایجای آثارش، درخصوص چگونگی مواجهه با دیدگاههای مقبول و مطرود، ملاک و معیارهای علمی یا اخلاقی را مطرح کرده و گروههای مختلف را به پیروی از آن دعوت کرده است. مقالهی حاضر در صدد آزمودن پایبندی خود غزالی به ملاکهای یادشده است و این امررا با بررسی مواضع وی در برخورد با فیلسوفان و اباحهگرایان مسلمان )صوفینمایان( دریکسو و متصوفه درسویدیگر، به انجام میرساند. این مقاله که با روش تحقیق کتابخانهای انجام میشود، تلاش دارد تحلیل خود را با مقابلنهادن عین متون و آثار غزالی و استفادهی حداقلی از آثار دیگران ارائه کند و به تعبیری، غزالی را با ترازوی خود غزالی بسنجد. مقایسهی دیدگاه غزالی و نحوهی برخوردش با آراء و افعال سه دستهی یادشده نشان میدهد که معیارهای پسندیدهای همچون آزاداندیشی، حفظ بیطرفی، محافظت بر دماء مسلمین و دوری از جانبداری گروهگرایانه، در موضع گیریهای وی بهنحوی دوگانه مطرح بوده و در آثارش انعکاس یافته است.
Ghazali’s Paradoxical views: Abstract:Abu Hamed Mohammad Ghazali is one of those tinkers who through the vicissitudes of his life opposed different opinion; He challenged their acts and views of his predecessors and his contemporary for what he deems was appropriate for Muslims worldly life and their religious beliefs. In his works, he introduces criteria for dealing with the views of others: acceptable or unacceptable to us and invites everybody to follow them. This article aims to test Ghazali's adherence to these criteria and accomplishes this by comparing his approach to Philosophers and scientists on the one hand and Sufis on the other. By comparing his attitude with the actions and thoughts of these three groups, it becomes clear that appropriate criteria such as open-mindedness, impartiality, protecting the lives of Muslims, avoiding groups’ bias and so on, has been paradoxically and dual articulated in his thinking and have been reflected on his works.
Machine summary:
بر ما روشن نیست که غزالی چرا رویهی آن فیلسوفان درخصوص معاد جسمانی را موجب تکفیر آنها میداند، درحالیکه طبق ملاک خودش، ایشان به وجود صانع و به اصل معاد قائلاند و اعتراف به صدق انبیا دارند، ولی در مقابل، مثلاً معتقد است که اعتقاد اشاعره در اثبات فوقیت برای خداوند و نیز اثبات استوای خدا بر عرش را نباید بر تکذیب گفتار رسول خدا(ص) حمل کرد و نباید ایشان را تکفیر کرد؟ نکتهی دیگری که شایسته است به آن توجه شود، این است که ملاک صحت و سقم یک نظریه، با استناد به تصریح خود غزالی که پیش از این آوردیم، نباید مقبولات، مطلوبها، برهان، یا روش استدلال یک فرد یا گروه خاص باشد و نباید حق و باطلبودن، در مطابقت با فهمی معین و مشخص سنجیده شود؛ برهمینمبنا، در بحث معاد جسمانی و حشر بدن نباید از دو نکته غفلت کرد: اول اینکه نظریهی غزالی دربارهی بدن اخروی و کیفیت معاد جسمانی (اعتقاد به اعادهی مجدد بدن معدومشده) تنها یکی از توضیحاتی است که برای وقوع معاد جسمانی ارائه شده است و استدلال وی برای این مطلوب، نزد برخی از فلاسفه (اعم از متأخر و متقدم) مردود و مخدوش شمرده شده است؛ دوم اینکه تنها ملاک اعتقاد فلاسفه به معاد جسمانی، برهان و استدلال عقلی و فلسفی نیست و فیلسوفی مثل شیخالرئیس که در اضحویه از مبرهنبودن حشر بدن دنیوی بحث کرده و به نقد آن پرداخته، در مواضع دیگری، نظیر الهیات شفا (ابن سینا، 1376: ۴۶۰) و نجات (ابنسینا، 1364: ۶۸۱)، با استناد به قول صادق مصدق، یعنی پیامبر اکرم(ص)، معاد جسمانی را جزء ضروریات دین اعلام کرده و تصریح کرده است که به تحقق ثواب و عقاب جسمانی، باور راسخ دارد.