Abstract:
هدف: پژوهش حاضر، با هدف تعیین رابطه بین ویژگیهای شخصیتی، بلوغ عاطفی و باورهای فراشناختی با گرایش به طلاق عاطفی زوجین شهر زنجان انجام گرفت. روش: پژوهش از نوع همبستگی و جامعه آماری آن شامل دانشجویان متاهلی بودند که در سالتحصیلی 96-95 در دانشگاه زنجان مشغول به تحصیل بودند. نمونه این پژوهش 150 دانشجوی متاهل بود که به شیوهی نمونهگیری در دسترس انتخاب شدند. دادهها از طریق پرسشنامههای صفات شخصیتی مککری و کاستا (1990)، بلوغ عاطفی سینگ و بهارگاوا (1974)، باورهای فراشناختی ولز (2000) و طلاق عاطفی گاتمن (2008) گردآوری و با ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون چندمتغیری مورد تجزیهوتحلیل قرار گرفتند. یافتهها: یافتهها نشان داد بین ویژگیهای شخصیتی وظیفهشناسی و مقبولیت با گرایش به طلاق عاطفی رابطه منفی معنادار و بین ویژگی شخصیتی روانآزردهخویی و گرایش به طلاق عاطفی رابطه مثبت معنادار وجود دارد (01/ 0>P). همچنین، یافتهها نشان داد بین بلوغ عاطفی و گرایش به طلاق عاطفی رابطه مثبت معنادار و بین باورهای نگرانی مثبت با گرایش به طلاق عاطفی رابطه مثبت معنادار وجود دارد (01/ 0>P). به طور کلی مقبولیت و وظیفهشناسی به طور منفی و معنادار و روانآزردهخویی و بلوغ عاطفی بهطور مثبت و معناداری گرایش به طلاق عاطفی را پیشبینی میکنند. نتیجهگیری: با عنایت به نقش ویژگیهای شخصیتی، بلوغ عاطفی و باورهای فراشناختی در طلاق عاطفی میتوان راههای مقابله موثر با پدیده طلاق عاطفی را شناسایی و در مداخلات روانشناختی و مشاورهای برای زوجین بکار گرفت.
Aim: The purpose of this study was to determine the relationship between personality traits, emotional maturity, and meta-cognitive beliefs with the tendency toward emotional divorce in couples in city of Zanjan. Methods: This was a correlational research and the statistical population of the study consisted of married students who were studying at Zanjan University in the academic year of 2016-17. In this study, 150 married students were selected using available sampling method. Data were collected through McCrae and Costa Personality Questionnaire (1990), Singh and Bahargawa Emotional Maturity Questionnaire (1974), Wells Metacognitive Beliefs Questinnaire (2000), Gottman’s Emotional Divorce Questionnaire (2008). Data were analyzed using Pearson correlation coefficient and multivariate regression. Results: Findings showed a negative significant relationship between personality characteristics of conscientiousness and acceptability with tendency to emotional divorce. A positive significant relationship was observed between personality characteristic of neuroticism and tendency toward emotional divorce (P Conclusion: According to personality traits, emotional maturity and metacognitive belief variables related to emotional divorce, can be identified and used in psychological and counseling interventions for couples.
Machine summary:
طلاق عاطفي که از عوامل اساسي تضعيف بنيان خانواده بوده و علت اصلي طلاق رسمي نيز محسوب مي شود (صباغي، صالحي و مقدم زاده ، ١١٩٦)، پديده اي پنهان و ثبت نشده در زندگي بسياري از همسران است که اگرچه زن و شوهر به طور رسمي از هم جدا نميشوند، اما بدون هيچ احساسي و عاطفه اي نسبت به هم و فقط به صورت هم خانه به زندگي خود ادامه مي دهند (باستاني، گلزاري و روشني، ١١٨٩)، با يکديگر ارتباط صميمي اي ندارند و نميتوانند درباره احساسات و عواطف خود با يکديگر حرف بزنند و ارتباط زناشويي مناسبي هم ندارند (زماني، احدي و عسگري، ١١٩١؛ زهراکار، 1.
نتايج مط العات (براي نمونه ؛ ون درهايدن و ون درمولن ١، ١٢ه٢؛ فيشر٢و ولز، ٨هه٢؛ صمدي فرد، نريماني، ميکائيلي و شيخ الاسلامي، ١١٩٥؛ عاشوري، خالقي و صفاريان ، ١١٩١؛ مصط فوي النوري و ابوالمعالي، ١١٩٤) حاکي از آن است که باورهاي فراشناختي از جمله عوامل تأثيرگذار در زندگي زناشويي و روابط زوجين ميباشد.
از آن جا که تاکنون عليرغم توجه به مسئله طلاق ، طلاق عاطفي و عوامل پيش آيندي آن کمتر مورد بررسي دقيق قرار گرفته است و خلاء پژوهشي در اين زمينه به ويژه ارتباط متغيرهاي شناختي با طلاق عاطفي وجود دارد از اين رو، پژوهش حاضر با هدف بررسي رابط ه بين ويژگيهاي شخصيتي، بلوغ عاطفي و باورهاي فراشناختي با گرايش به طلاق عاطفي زوجين صورت گرفت .
نتايج پژوهش نشان داد که از ميان متغيرهاي پژوهش ، مقبوليت ، روان آزرده خويي، وظيفه شناسي و بلوغ عاطفي توانايي معناداري براي پيش بيني گرايش به طلاق عاطفي داشتند که اين يافته ها با نتايج پژوهش هاي اميدوار، جوکار و پاکيزه (١١٩٤) و اسپانگلر و پالريچا١ (٤هه٢) همخواني دارد.