Abstract:
عنوان این مقاله «مختصری از امثال و تمثیلات مشترک در مثنوی و ولدنامه» است. ولدنامه، اثری است که در قالب مثنوی سروده شده است. این منظومه به تقلید از مثنوی مولوی در تفسیر دقایق عرفانی و اخلاقی همراه با تمثیلات دلکش است، که سلطان ولد تصویری درست از زندگی جسمانی و روحانی مولانا و حالات و مقامات مریدان و مصاحبان او را منعکس میکند. از مقایسه مثنوی معنوی با ولدنامه، چنین استنباط میشود که شاید سلطان ولد (623-712) اوّلین شاعر صوفی باشد که بعد از مولوی توانست در شعر تمثیلی صوفیانه، روش پدر را سرمشق خود قرار دهد. پس حل بسیاری از مشکلات مثنوی ولدنامه، بویژه تمثیلات آن، به دلالت و هدایت مثنوی مولوی وابسته است و فهم اسرار کلمات و عبارات پسر، جز به وسیلهی اطلاعات راهگشای پدر، میسّر نیست، به طوری که سایهی پدر را بر تمامی آثار او میتوان احساس کرد. نگارندهی مقاله کوشیده است این تأثیرپذیری و جلوههای مشترک را در تمثیلات این دو اثر معرفی کند. یافتههای پژوهش نشان میدهد که تمثیلات مثنوی تجلی گستردهای در ولدنامه یافته است افزون بر اینکه طریقت هر دو صاحب اثر در حوزة ادبیات تمثیلی صریح و منطبق با حقیقت حیات و با استناد به قرآن، احادیث و اقوال پیشینیان است.
A comparative study of common allegories in Molavi's Masnavi and Waladname. Waladname is a work in Masnavi form and an emulation of Molavi's Masnavi. This work which is in verse contains ethico-mystical intricacies and beautiful allegories and reflects a thorough image of physical and spiritual life of Molavi, his pupils and colleagues. Comparing these two works shows that Solatan Walad (623-712) is probably the first poet who could model his father's skill in composing mystical poems with allegories. The results show that a full understanding of Waladname especially its allegories depends heavily on understanding Masnavi and that decoding enigmatic phrases in the son's poems needs a full account of the father's work. This article is an attempt to introduce the influence and common aspects in creating allegories.
Machine summary:
يکي از عوامل جذابيت سخن مولوي ، کاربرد تشبيهات و تمثيلات فراوان و بجاست به گونه اي که به جرأت مي توان گفت وي از مثل و تمثيل به عنوان ابزاري جهت بيان محتواي شعر خود و به عبارت ديگر براي بيان حقايق به شکلي محسوس و ملموس ، بهره برده است و در عين حال با استناد به قرآن کريم و احاديث نبوي و اقوال بزرگان بر سخن خود صحّه گذاشته است و کلامش را در مثنوي شريف بدان درجه از اعتبار و ارزشمندي رسانده که اَخلاف او نيز به رکابش درآمده ، آثاري وزين به سبک و سياق مثنوي خلق کرده اند.
عکس بيند چو جاهل است از کار خفته کي گردد آگه از بيدار؟ (سلطان ولد، ١٣٧٦: ٤٠٢٩) مولانا معتقد است کساني مي توانند در طريق اولياء قدم نهند که وابسته به امور دنيوي نباشند و سراپا مست حق باشند: خفته ، بيدار بايد پيش ما تا به بيداري ببيند خواب ها (مولوي ،١٣٦٨، ٣: ١١١٤) ريشه ي اين تمثيل در سوره ي کهف ، آيه ي ١٨ از قرآن کـريم مـي باشـد.
(سلطان ولد، ١٣٧٦: ٢٢٦ عنوان ) ديگر آنک فهم کن اي بوالهوس که درين خانه درون خود هست کس (مولوي ، ١٣٦٨، ٦: ٨٤٩) بـس کـنم خـود زيرکان را اين بس بانگ دو کردم اگر در ده کس است (مولوي ،١٣٦٨، ٤: ٣٤) «دستشان به ما نرسد» و «از زمين سنگ بر آسمان نرسد»: شبه مثل فارسي است .