Abstract:
در این مقاله، با تأیید تأثیرگذاری و تأثیرپذیری الهیات و فیزیک از یکدیگر، نشان داده میشود که چگونه برآمدن فیزیک کوانتومی در ابتدای قرن بیستم، همگام با تغییر دادنبنیانهای فیزیک کلاسیک، مباحث جدیدی در حوزهی الهیات را پدید آورد. برای این منظور،نخست توضیحی از «مکملیت» که یکی از مهمترین دستآوردهای بور در تبیین پدیدههایکوانتومی است، به دست داده میشود و سپس از چگونگی مدخلیت آن در مباحث الهیاتی سخن به میان میآید. بدین ترتیب، روشن میشود که از یک سو «مکملیت»، در توضیح رابطهی میان علم و الهیات و تفکیک نظرگاههای مختلف آنها بر پژوهشگرانی مانند مککی مؤثر بوده است و از سوی دیگر خود وامدار آموزههای الهیاتی کیرکگارد بوده است. در ادامهی این مقاله، نشان داده میشود که صرفنظر از پذیرش یا نفی کاربرد «مکملیت» در الهیات، آنگونه که در فیزیک به کار میرود، میتوان از مدخلیت چنین آموزهای در غنا بخشیدن به سطوح مختلف تبیینی آموزههای الهیاتی درتوصیف حقایق دینی سخن گفت.
In the paper, the interaction between physics and theology is confirmed and it is shown that rise of Quantum physics in early of twentieth century caused not only changes in bases of classical physics, but also new subjects in domain of theology. For this purpose, an explanation of complementarity which is one of the most important Bohr’s achievements in elucidating of Quantum phenomena is given, and then the effect of complementarity in advent of theology discourse is represented. Therefore, it is cleared that complementarity had been effective on Mackay in explicating the relation between science and theology and his view about distinguish among various standpoints. On the other hand, the Bohr’s complementarity is indebted to Kierkegaard’s teaching about faith and it’s contradiction to objectivity. Finally, apart form confirming or denying of complementarity usage in theology subjects like it’s usage in physics, it is claimed that complementarity can deepen the various levels of theology doctrines which describe the religious truths.
Machine summary:
در دوره ی قـدیم یعنـی سـال هـای ابتدایی قرن بیستم ، پژوهش های فیزیک دانانی مانند پلانک و آینشتاین به این نتیجه منجر شـد که ضروری است برخی از پدیده هاییکه پیش تر در فیزیک کلاسیک بـه صـورت مـوجی در نظر میگرفته میشدند به نحو کوانتیده و گسسته در نظـر گرفتـه شـوند.
تـا پـیش از اینکـه پلانک در توضیح تابش جسم سیاه از کوانتومی بودن انرژی و آینشتاین از ذره ای بـودن نـور سخن بگوید با آزمایش های یانگ و فرنل مسلم شده بود که نور ویژگیهایی مانند تـداخل و پراش دارد و توضیح چنین ویژگیهایی صرفاً هنگامی امکان پذیر است کـه نـور بـه مثابـه ی مـوج یـا گروهـی از مـوج هـا در نظـر گرفتـه شـود.
٤. مکملیت در الهیات بور «مکملیت » را نخست برای توضـیح پدیـده هـای کوانتـومی بـه کـار گرفـت ، امـا چنـان مجذوب این آموزه شد که در توضـیح طیـف وسـیعی از موضـوعات ، از زیسـت شناسـی و عرفان شرقی گرفته تا جامعه شناسی و مردم شناسی بدان اشاره میکرد: از تحولات جدید دانـش فیزیـک کـه مشـکلات آن ، صـورت بنـدی نسـبتاً مختصـری (comparatively concise formulation) از اصول را فراهم آورده اند، درسی که گرفتـه ایـم ، ممکن است طرحی از خطوط اصلی رویکردها در دیگر حوزه های معرفتی را به دسـت دهد، حوزه هایی که کمتـر دسـترس پذیرنـد.
به عبارت دیگر، «مکملیت » و دیگـر مفـاهیمی کـه چنـین کارکردهـایی در حـوزه ی ادراک بشری دارند، بالقوه این قابلیت را دارند تا در دیگر رشته ها و حـوزه هـای شـناختی، از جمله الهیات به کار بسته شوند؛ چرا که بسیاری از دین داران و متکلمان معتقدند در دیـن بـا پدیده هایی مواجه هستیم که نمیتوان از آنها تفسیر و تعبیری بر اساس تجربه های روزمـره و معمول داشت .