Abstract:
تربیت کشاندن آدمیبه سوی ارزش های والای انسانی است چنانچه به عقیده سقراط، فرد با آن ارزش ها
مانوس باشد، آن را بفهمد، بپذیرد، دوست بدارد و به کار گیرد. تربیت جسمانی و تربیت هنری برای نیل
به یک هدف والاتر، یعنی تربیتروحی است. تربیت کنندگان جامعه باید بتوانند، تربیت روحی را با
تربیت بدنی چنان همانگ سازند که در پرتو آنها هماهنگی کامل در روح متربی حکم فرما شود، چرا که
چنین فردی برای جامعه به مراتب بهتر از فردی است که تنها دانش و مهارت دارد. این مقاله به دنبال آن
است که آراء تربیتی مطرح شده ی افلاطون در کتاب جمهوری را به صورت طبقه بندی شده نشان دهد و
نقش هر کدام را برای رسیدن به جامعه ای تکامل یافته و دارای ارزش های حقیقی خاطرنشان سازد. تربیت
خطی است که همه آثار افلاطون را به هم می پیوندد و برای وی مهمترین و بنیادیترین مسئله ای است که
در هر جامعه ای باید بدان پرداخته شود. با رویکرد تربیتی افلاطون بزرگترین وظیفه زمامداران هر جامعه ،
فرآهم آوردن شرایط به گونه ای است که زمینه ای برای امکان شکوفایی توانایی ها و تکامل معنوی جامعه
و رو کردن به ارزش های والای انسانی باشد. به عقیده افلاطون برترین مرحله ی تربیت، سیر در راه شناسایی
و رو کردن به بنیاد یگانه ای است که هر آنچه نیک و زیباست از اوست و آن "نیک" یا "ایده نیک "
است. این برترین مقام شناسایی که دانش حقیقت هستی است، روان را که گوهری معنوی است به حقیقت
خویش آگاه کرده و آن را صفا می بخشد و از آلودگی می رهاند.
Machine summary:
بايد با بررسي آراء مربيان بزرگ اين حوزه به صورت جامع پاسخ اين پرسش را يافت که غايت و آرمان تعليم وتربيت چيست و انسان مطلوب که حاصل نظام تعليم وتربيت است ، چگونه انساني است ؟ در تاريخ تمدن مغرب زمين افلاطون ١اولين کسي بود که به حرفه ي معلميپرداخته و کمال مطلوب و روش هايي براي آموزش وپرورش پيشنهاد نموده و فلسفه اي براي آن داشته است ، تا قبل از افلاطون کسي سعي نکرده است که معلوم کند در چه موانع عمل تربيتي اجتناب ناپذير ميشود و به چه نيازمنديهايي بايد پاسخ دهد و درچه شرايطي تربيت امکان پذير است .
اگر هم بخواهند تقليد کنند سرمشقشان بايد صفات وملکاتي باشد که براي انجام وظيفه آنان ضروري است ، يعني بايد از کودکي به تقليد از مردان شجاع و خويشتن دار و خدا ترس و آزاد خوي گيرند و از چاپلوسي و فرومايگي نه تنها بايد دور بمانند بلکه حتي از تقليد آن ها ناتوان باشند زيرا تقليد منجر به عادت ميشود (افلاطون ، ١٣٥٣:١٣٢).
(160 افلاطون تاکيد ميکند که اگر بخواهيم نظم و اساس جامعه ي ما محفوظ بماند، بايد زمام آن را بدست کسي بسپاريم که بتواند تربيت روحي را با تربيت بدني چنان هماهنگ سازد که در پرتو آن ها هماهنگي کامل در روح حکم فرما شود، چنين فردي به مراتب استاد تر از فردي است که تنها دانش و مهارت دارد ١.