Abstract:
رمان کلیدر اثر محمود دولتآبادی است. این رمان دربرگیرندۀ درونمایههای تاریخی، اجتماعی و حماسی است. یکی از پرکاربردترین شیوههای بیان غیرمستقیم بنمایههای این رمان استفاده از پوشاک و مناسبات آن است. مقالۀ حاضر در پی آن است که نقش پوشاک در بیان غیرمستقیم و پنهانی درونمایههای رمان کلیدر چیست و چه کارکردهایی برای آن میتوان در نظر گرفت. برای پاسخ پرسش پژوهش، به شیوۀ توصیفی و تحلیلی و مبتنی بر روش کتابخانهای به کلیدر نگریسته شده است. در مقاله نخست به معرفی اجمالی پوشاک قوم کرد و محلی سبزوار اشاره شده است؛ سپس پوشاک و مناسبات آن در کلیدر از منظر عناصر بلاغی و داستانی مورد بررسی قرار گرفته است. در پایان نتیجه گرفته شده است که دولتآبادی با بهرهمندی از کارکردهای گوناگون پوشاک و مناسبات آن مبانی اجتماعی روزگار داستان و وقایع تاریخی گذشته را در حالات گوناگون اجتماعی و فردی با بهرهگیری از توانمندیهای زبانی و هنرهای بلاغی و عناصر داستانی بهزیبایی ترسیم کرده است
The novel Keller is written by Mahmoud Dowlatabadi. This novel contains historical, social and epic themes. One of the most commonly used ways of expressing the material of the novel is the use of clothing and its relationships .The present article seeks out what the role of clothing is in indirect and secret expression of the themes of the novel Keller and what functions can be considered for it. To answer the research question, it has been examined in a descriptive and analytical way based on the librarian's methodology. In the first article, a brief introduction of the ethnic folk clothing and local Sabzevar has been pointed out; then the clothing and its relation in the khorasan from the perspective of the rhetorical and narrative elements have been examined. In the end, it is concluded that Mahmoud Dowlatabadi, draw up the various functions of clothing and its relations with the social foundation, has plotted the history of the past and the historical events of the past in various social and individual situations using the abilities of language and rhetorical arts and the elements of fiction.
Machine summary:
درمقاله نخست به معرفياجماليپوشاکقوم کردومحليسبزواراشاره شده است ؛ سپس پوشاکومناسبات آن درکليدرازمنظرعناصربلاغيوداستانيموردبررسيقرارگرفته است .
به بيان ديگردرگذرزمان باگسترش فرهنگياجتماعيانسان ،پوشاککارکردفرهنگي مييابدوازاين روست که ميتوان تماميت فرهنگ يک سرزمين رادرپوشاکمردم آن سرزمين ديد(اميدي،١٣٨٢:١٠)؛چراکه پوشاک بيان ازجنسيت ،سن ،مذهب ،اعتقادات ،آداب ورسوم ،شرايط زيست جغرافيايي،شغل ،طبقۀ اجتماعيو...
پوشاک محلي مردم سبزوار به روايت اميديپوشاکمحليمردان سبزوارعبارت بوده است از:انواع سربندها(مثل عرق چين ،منديل ،شال ،نمدکلاه وپشميکلاه )،پيرهن ،جليقه ،شلوار،قبا،جوراب (پشميو نخي)وکفش (چرمي وگيوه ).
لباس محلي زنان سبزواربه روايت اميديعبارت بوده است از:سربند،پيراهن ،شيليته ،نيم تنه ياکت ،شلوار (همان .
لباس مردان ايلياتيکليدرعبارت است از:کلاه ،شال ،منديل ،پيرهن ،قبا،نيم تنه ،چوخا «پالتـوي ضخيم دست باف پشمي مـردانه به رنگ هاي سـياه يـاقهـوه اي درفصل هاي سـرد ميپوشيده اند»(اميدي،١٣٨٢:٥٤)،تنبان ،فوطه (لنگ )(دهخدا.
به آن «پتک »،«مچ پيچ »و«پاپيچ »ميگفته اند(متين ،١٣٨٣:٩٦)،پاپوش ،چارق «کفش چرمي بنددارويک تکه که دورپاي آن چين ميخورد»(اميدي،١٣٨٢:٥٤)،گيوه «پاپوشيسبک دارايزيره ورويه اينازکازجنس پارچه ،چرم وجزآن »(همان .
لباس زنان ايلياتيکليدرعبارت است از:چارقد(روسري)،روبند،سربند،پيرهن ،يل (جليقه )، پاچين «نوعيدامن چين دارزنانه دوخته شده ازپارچه هايگل داراست »(متين ،١٣٨٣:٩٦)، شيليته «دامنيپرچين ،گشادوکوتاه که زنان بررويشلوارميپوشيده اند»(همان .
تزيينات لباس : ازديربازتاکنون تن پوش هاي ايرانيمزين به انواع دوخت ها،طرح هاو آلات زينتيبوده است .
بقچه در لغت به مفهوم بستۀکوچک وپرونده است (دهخدا.
«تنبان سياهش هم پاکيزه بودوهم پرچين وچروکوازدوردادميزدکه همين نيم ساعت پيش ازلايبقچه بيرون آورده شده است »(همان .
«گويادست به يقه شده بوده اند»(همان .