Abstract:
هدف این مقاله، بررسی امکانپذیری تلفیق دو نگرش سیستم نوآوری و نگرش گذار است. مقاله با تفاوتگذاری بین تلفیق سطحی و تلفیق عمیق، قصد دارد که مبانی اساسی این دو نگرش را بشناسد و اینکه نقاط تفاوت و تشابه آنها کدامند و در صورت تلفیق آنها با یکدیگر، ظرفیتهای تشریحی، تحلیلی، تبیینی و تجویزی این دو نگرش تا چه حد افزایش مییابد. مقاله یک مدل 9 لایهای برای این مقایسه طراحی میکند که در پایان، کاربرد هر دو نگرش را بر روی مورد مطالعاتی چالش آب در ایران تحلیل میکند و نتیجه میگیرد که تجمیع این دو نگرش به علت تفاوت در مبانی اولیه، تنها در صورت آگاهی به محدودیتهای نگرش سیستمی، در سطح تلفیق ساده و سطحی امکانپذیر است.
The paper aims to examine the feasibility of coupling the two approaches of innovation system and sustainability transition. Differentiating between bridging and integrating as shallow and deep coupling, it will probe their philosophical foundations and how they can be integrated. It finds out, by designing a 9 layered model to compare, what are their common and distinct characteristics and how their analytical, descriptive and explanatory capacities are increased by coupling. It concludes at the end, the coupling these two approaches is only possible by shallow bridging and not deep integrating due to the limitedness of the theoretical foundations of technological innovation system.
Machine summary:
مقايسه نگرش هاي «سيستم نوآوري فناورانه » و «گذار به پايداري »؛ مورد مطالعاتي : چالش آب در ايران 1 طاهره ميرعمادي دانشيار سياستگذاري نوآوري سازمان پژوهش هاي علمي و صنعتي ايران سهيلا شکرالله زاده دانشيار مهندسي شيمي سازمان پژوهش هاي علمي و صنعتي ايران زهره رحيمي راد دانش آموخته سياستگذاري علم و فناوري دانشگاه مازندران (تاريخ دريافت : ٩٩/١١/١٣ - تاريخ پذيرش : ١٤٠٠/٢/٢) چکيده هدف اين مقاله ، بررسي امکان پذيري تلفيق دو نگرش سيستم نوآوري و نگرش گذار است .
مقاله يک مدل ٩ لايه اي براي اين مقايسه طراحي ميکند که در پايان ، کاربرد هر دو نگرش را بر روي مورد مطالعاتي چالش آب در ايران تحليل ميکند و نتيجه ميگيرد که تجميع اين دو نگرش به علت تفاوت در مباني اوليه ، تنها در صورت آگاهي به محدوديت هاي نگرش سيستمي، در سطح تلفيق ساده و سطحي امکان پذير است .
براي يک پژوهشگر سياست هاي نوآوري، اين سؤال مطرح است که در عصر چالش هاي بزرگ ، اصولاً چگونه بايد نقش خود را به عنوان يک پژوهشگر مسئول ايفا کند؟ آيا نگرش سيستماتيک به نوآوري که از دهه ١٩٨٠ به بعد، پارادايم مسلط اين حوزه بوده است ، باز هم ميتواند در مواجهه با دغدغه هاي عصر حاضر، انگاره هاي ذهني مناسبي باشد و يا بايد به پارادايم رقيب آن که از سال هاي ٢٠٠٠ مطرح شده و با عنوان «نوآوري در سيستم » يا ادبيات گذار به پايداري، شناخته ميشود، روي آورد و آن را سرلوحه برنامه هاي پژوهشي خود قرار دهد٢.