Abstract:
پدیدارشناسی دانش تجربه آگاهی است. هگل نشانداد که تحقق دانش مطلق تنها از طریق روش دیالکتیک و منظر پدیدارشناسی امکان دارد. او بر خلاف متفکران روشنگری دین را جزو جدا نشدنی اندیشه بشری می دانست. در این ن.شتار برآنیم که به این سوال پاسخ دهیم که دین در نگاه پدیدارشناسانه هگل چه سرنوشتی پیدا می کند و چه جایگاهی در نظام دانش دارد؟ پاسخ اینست که دین یکی از مهم ترین موقف هایی است که مطلق در آن به ظهور می رسد. منزلگاه و ظهور مطلق در دین نه محسوس است و نه عقلی محض بلکه منزلی بینابینی است که هگل آن را (vorstellung) و یا انگار یا تمثل مینامد.
The phenomenology of knowledge is the experience of consciousness. Hegel showed that the realization of absolute knowledge is possible only through the dialectical method and the phenomenological perspective. Unlike Enlightenment thinkers, he considered religion an integral part of human thought. In this article, we are going to answer the question of what is the fate of religion in Hegel's phenomenological view and what is its place in the system of knowledge? The answer is that religion is one of the most important positions in which the Absolute emerges. The absolute abode and manifestation in religion is neither tangible nor purely intellectual, but an intermediate house which Hegel calls (vorstellung) or as if or representation.
Machine summary:
به بيان ديگر حقيقت چگونه در سير ديالکتيکي خود در منزلگاه دين پديدار ميشود؟ و ارزش معرفتي اين منزلگاه در انديشه هگل به چه ميزان است ؟ چگونه هگل ميتواند با استفاده از ظرفيت اصالت تاريخ از ظهور مطلق سخن بگويد و حقيقت را به شکل روح مطلق نشان دهد؟ و در جغرافياي انديشه هگل دين چه شکلي پيدا ميکند؟ ضرورت چنين بررسياي از اينجا روشن ميشود که به زمينه و زمانه اين بحث نظري داشته باشيم .
هگل با مطرح کردن بحث ازتاريخ و اشکالاتي که به کانت در نپرداختن به تاريخ داشت توانست فلسفه را از بن بستي که معتقد بودند دچارش شده نجات دهد و اين امکان را فراهم کرد تا فلسفه و متافيزيک بتواند دوباره احيا شود و از امر مطلق و حقيقت غايي سخن گويد.
براي حرکت در اين مسير ابتدا بايد نشان دهيم که حقيقت از ديدگاه هگل چيست و چگونه آشکار ميشود؟ با اين سؤال روشن ميشود که حقيقت در انديشه هگل سرشتي ديالکتيکي دارد و اين سير ديالکتيکي تازماني که به مطلق نرسد، آرامش نخواهد داشت و همواره در حال پيشرفت (progress) است .
او در مقدمه درسگفتارهاي فلسفه تاريخ که به عنوان عقل در تاريخ به شکل مستقلي منتشر شده است علاوه بر تبيين عقلاني مساله تاريخ و حرکت روح در جاي جاي اين کتاب ، براي روشن ساختن منظور خود از ادبيات ديني استفاده ميکند.
چرا که هگل نشان داد که فلسفه فقط در صورتي امکان دارد که تاريخي باشد و حقيقت تنها زماني براي انسان به طور کامل آشکار ميشود که در قالب يک نظام ، منکشف شود که تحقق آن ، تحققي تاريخي است .