Abstract:
در سالهای اخیر اصطلاحاتی از قبیل «پارادایم اجتهادی دانش دینی» یا «پارادایم اسلامی علوم انسانی» کاربرد فراوانی داشته است. این امر نشان میدهد عدهای از فعالان عرصۀ علم دینی و بهویژه علوم انسانی اسلامی تلاش میکنند تا در چارچوب علمشناسی پارادایمی کوهن، یا نسخههای جدیدتر آن، ایدۀ علوم انسانی اسلامی را پیش ببرند. در این مقاله پس از اشاره به تاریخچۀ استفاده از اصطلاح پارادایم، معنای پارادایم در علمشناسی کوهن و اندیشمندان پس از وی و همچنین استفاده از این اصطلاح در عرصۀ علوم انسانی و علوم انسانی اسلامی به پرسشهایی از ان دست پاسخ داده شده است: کسانی که اصطلاح پارادایم را در حوزۀ علوم انسانی به کار گرفتند، چه تغییراتی در معنای مدنظر کوهن از اصطلاح پارادایم اعمال کردند و کاربست علمشناسی پارادایمی در علوم انسانی با چه نقدهایی روبهروست. همچنین تلقی آنها از این اصطلاح چیست و چه نقدهایی به کاریست این اصطلاح در عرصه علوم انسانی اسلامی وارد است. از سوی دیگر لوازم و دلالتهای کاربست اصطلاح پارادایم در بحث علوم انسانی اسلامی و این مقوله که آیا فعالان عرصۀ علوم انسانی اسلامی به این لوازم و دلالتها توجه و التزام دارند نیز بررسی و تحلیل شده است. درمجموع به نظر میرسد استفاده از اصطلاح پارادایم در بحث علوم انسانی اسلامی، رکن اصلی معنای کوهنی از پارادایم که ناظر به وجه اجتماعی و ساختاری آن است را نادیده گرفته است و همین امر موجب گردیده به نقش عوامل اجتماعی در دستیابی به علوم انسانی اسلامی کم توجهی شود.
In recent years, terms such as "ijtihad paradigm of religious science" or "Islamic paradigm of humanities" have been widely used. This shows that some proponents of the idea of Islamic humanities are trying to realize the idea of Islamic humanities with a paradigmatic approach to science (presented by Thomas Samuel Kuhn) or newer versions.
In this article, after referring to the history of using the term paradigm, the meaning of paradigm in the views of Kuhn and the thinkers after him, the use of this term in Islamic humanities is evaluated and the following questions are answered:
What changes were made in the meaning of Kuhn’s paradigm by who used this term in humanities? And what are the criticisms to the use of the term paradigm in the humanities?
What is the understanding of the paradigm for those who use this term in the Islamic humanities? And what are the criticisms to the employment of this term in the Islamic humanities?
What are the implications of using the term paradigm in Islamic humanities? And do researchers in the Islamic humanities pay attention to these requirements?
Machine summary:
پيشينه تاريخي و معناي پارادايم واژٔە »پارادايم « براي اولين بار در زبان انگليسي در قرن پانزدهم به معناي »مثال يا الگو« استفاده شد که هنوز هم در اين معنا به کار ميرود )عليپور و حســني، ١٣٩۴(، اما ريشه پارادايم در استعمال امروزي آن در حوزه هاي مختلف علوم انســاني و اجتماعي را بايد در کتاب ســاختار انقلاب هاي علمي )١٩٦۲( اثر تامس کوهن )١٩۲۲-١٩٩٦(، فيزيکدان ، فيلسوف ، جامعه شناس و مورخ علم جستجو کرد.
پس از آن ، حسين بستان )از اعضاي هيئت علمي گروه علوم اجتماعي پژوهشگاه حوزه و دانشگاه ( ابتدا در مقاله »جامعه شناسي اســلامي؛ به ســوي يک پارادايم « )١٣٨٨( زمينه هاي طرح پارادايمي اسلامي در جامعه شناسي را طرح کرد.
در ميان کساني که علم شناسي پارادايمي را مبناي طرح ايدٔە علم ديني قرار داده اند، عليپور و حســني بيش از همه به اين نکته توجه داشته و تلاش کرده اند ميان مبناگرايي فلسفه اســلامي و رويکرد پارادايمي به علم وحدت ايجاد کنند، اما همان طور که موحد ابطحي )١٣٩٦( در مقاله خود نشان داده ، تلاش آن ها در اين زمينه نتيجه اي نداشته است : براســاس تعريف نويســندگان ، پارادايم »نظرگاهي حاصــل از مجموعه اي از اصــول و قواعد هستيشناسانه ، روش شناسانه ، معرفت شناسانه و انسان شناسانه مستدل و عام بديهي و نيز مباني نظري، اصول موضوعه و عناصر کلاني است که فعاليت علمي دانشمندان را با روش هاي معيني در حوزه هاي 22 علمي و معرفتي هدايت ميکند؛ چارچوبي از مباني نظري و عناصر کلاني که براي تحليل ، سنجش ، کشف و اصلاح نظريه هاي علمي به کار ميرود« )عليپور و حسني، ١٣٨٩، ص ۲۵(.