Abstract:
«شخصیّت» یکی از عناصر مهم داستان است؛ عنصری با ویژگیهای اخلاقی و آگاهانۀ پیششناخته که در انواع داستان و نمایشنامه حضور دارد؛ پایه و اساس داستان است و تمام وقایع، روایت، مضمون و درونمایۀ داستان حول محور او میچرخد. با این وصف «شخصیتپردازی» از مؤلفههای اصلی و یکی از فنون مهم و قابل توّجه در داستاننویسی است که توانایی و خلاقیت نویسنده را نشان میدهد و حتی میتواند از مشخصههای سبک نویسندگی او به شمار آید. این پژوهش با روش توصیفی تحلیلی، به بررسی عنصر «شخصیت» و انواع آن از لحاظ ماهیت، میزان نقش داستانی، تحوّلپذیری، گستردگی و نوع کاربرد، در رمان «شکر تلخ» جعفر شهری پرداخته است. یافتههای پژوهش نشان میدهد که شخصیتهای داستان «شکر تلخ» از نظر کاربردی متنوعند چنانکه شخصیتهای جامع در کنار شخصیتهای ساده دیده میشوند ولی از نظر تحولپذیری، شخصیتهای این داستان (بجز یک شخصیت)، همه ایستا هستند. دقت نظر در توصیف دقیق برخی شخصیتها در بعد ظاهری و روانی از تفوق های هنری در روایت شکر تلخ است.
Character" is one of the important elements of the story; An element with pre-existing moral and conscious characteristics that is present in a variety of stories and plays; It is the basis of the story and all the events, narrative, theme and theme of the story revolve around him. However, "characterization" is one of the main components and one of the important and noteworthy techniques in storytelling that shows the ability and creativity of the author and can even be considered as a characteristic of his writing style. This descriptive-analytical study has investigated the element of "personality" and its types in terms of nature, extent of narrative role, variability, scope and type of application in Jafar Shahri's novel "Bitter Sugar". Findings show that the characters in the story "Bitter Sugar" are diverse in terms of application as comprehensive characters are seen alongside simple characters, but in terms of variability, the characters in this story (except one character), all static are.
Machine summary:
(همان :٤٦٠) شـرارت و بدخويي ميرزاباقر هنگامي که با جواهر وارد رابطه اي نامشـروع مي شـود چنين ترسـيم ميشــود: «در اينجا ميرزا باقر با همه شــرارت و بد لعابي در برابر جواهر، بچه گربه چشــم باز نکرده مينمود که در چنگال سـگ درنده قرار گرفته باشـد، اين بود که نه تنها تفوقي بر او نميتوانسـت پيدا نمايد بلکه هر سـاعت خود را در چنگال وي گرفتارتر و اسـيرتر مينگريسـت و جواهر زني بود که از پنج شـوهر جدا شـده هفت شـوهر را به قبرسـتان فرسـتاده بود و از زشـتخوئي و بي حيائي و بدزباني در اعلا درجه قباحت قرار گرفته بود که آزرم و شــرف و حجب زنانه در قاموس او بي معنا و خشــونت طبعي و بدکاري و بدکرداري از امتيازات حسنه اخلاقي او به شمار مي آمدند به استثناي آنکه فقط در ا مر همبسـتري ترضـيه خاطر مرد مينمود.
(همـان : ٣٧٤) بـه کـارهـاي ديگر ميپردازد و خانواده را اداره ميکند روايت سـوم : کبري پس از چند سـال زندگي و با داشـتن دو فرزند به نام هاي جواد و حسـن به خاطر جواهر از ميرزا باقر جدا مي شود.
٧-٢-شخصيت جامع در رمان “شـکر تلخ ” تنها شـخصـيت پيچيده ، ميرزا باقر اسـت ، راوي او را با همه جزئيات و حالات چهره و مشـخصـه هاي رفتاري همراه با توصـيفات دقيق معرفي ميکند؛ خود او نيز با افکار و اعمال و گفتـار، خود را ـبه صـــورت زـنده و واقعي نشـــان مي دهـد.