Abstract:
اهمیت پرورش صحیح کودکان به عنوان سرمایه های انسانی در هر جامعه بر کسی پوشیده نیست به شکلی که در نقش زیر مجموعه ای چون خانواده، اثرات مثبت و منفی آن بر کودکان ایفای نقش می کند. اما برخی از این کودکان در قالب بی سرپرست یا بد سرپرست با مشکلاتی اعم از؛ اختلالات دلبستگی عاطفی، نقص رشد شناختی و اجتماعی، اختلال و اختشاش هویت، بیماری های روانی و نا به هنجاری های رفتاری اجتماعی رو به رو می شوند که تمام این مشکلات مربوط به نقایص و کاستی های دوره رشد کودکی آنهاست. سرپرستی دسته ای از این کودکان که سنین 3 تا 6 سالگی را شامل می شود، با توجه به شکل گیری اولیه ذهن الهام دهنده در آنها باید در جهت تعادل، بین فضاهای زیستی و تجربه فرم های سازنده فضایی برای آنها باشد تا بتواند نیازها و مشکلات ارتباط با فضا از جمله فضاهای مشارکتی را در آنها شناخته و در جهت بهبود آن گام بردارد که این خود نقطه اشتراک فضاهای مشارکتی و یادگیری فضایی است. از این رو سعی شد تا با بهره از گردآوری اطلاعات به روش کتابخانه ای و استنتاج آن و با استفاده از تفسیر متغیرهای یادگیری فضایی در بهبود کیفیت فضای بازی و مشارکتی به توصیف رابطه متقابل میان آنها پی برده و همچنین با پاسخ به پرسشی چون: "چگونه می توان با بهره از مولفه هایی تاثیرگذار در کیفیت فضای بازی و مشارکتی این دسته از کودکان به سطح یادگیری فضایی مطلوب تری از دید آنها دست یافت؟" که پاسخ به این پرسش می تواند منجر به تفسیر راهکاری در جهت رفع نیاز فضاهای مشارکتی از طریق مولفه ای چون بازی انگیزی در این دسته از کودکان شود، تا با پرورش حواس پنجگانه آنها نیز بتواند به رشد شناختی و بازپروی ذهنی آنها دست یابد که این مهم خود در جهت یادگیری و درک فضایی منجر به باز تعریف واژه بازپروری می شود، تا این اصل در اماکن مدنظر تنها در قالب یک نام تلقی نشود.
Machine summary:
چنانچه در کتاب "روانشناسی رشد، تحول شناختی و عاطفی از دیدگاه پیاژه " (١٣٧٨)، نوشته وادزورث و به ترجمه صالحیفدردی و یزدی، نویسنده درارتباط با پیاژه و نظریات مطرح شده توسط وی که محصول سال ها کوشش علمی و تجربه کاربردی است ، کوشیده است تا مضامین این نظریات را در خصوص مسائل عاطفی و اخلاقی کودک، تعلیم و تربیت ، یادگیری و حتی قلمروهای نوینی چون ، آموزش رایانه ، توصیف و نیز شناسایی نماید و به بررسی و معرفی آنها بپردازد و در نهایت در جستار حاضر نیز سعی شده است که در ابتدا با معرفی و شناسایی کودکان بیسرپرست نوباوه و همچنین محیط یا زیستگاه متناسب آنها در مراکز نگهداری و اماکن بازپروری کودکان بیسرپرست و سپس با بررسی محیط های بازی و فضاهای مشارکتی و نیز مفهوم یادگیریفضایی و با آمیختن نظریه های مطرح متخصصین در زمینه تعلیم و تربیت از جمله ؛ پیاژه و مونته سوری و همچنیین شناسایی فضاهای بازی با بهره از مولفه هایی چون ؛ مهارت های عملکردی ، تبیین فضاهای مشارکتی و اجتماع پذیر بودن فضا، حس تعلق را در آنان بیدار نمود و با تقویت پذیرش محیط در جهت خوانش آن از عینیت به ذهنیت و از واقع گرایی تا خیال انگیزی در جهت ارتباط کلامی موثر با عوامل محیطی وارد عرصه شد و در نتیجه از اشتراکگذاری مولفات استخراجی از مفاهیم یادگیریفضایی و فضای بازی و مشارکتی با مولفات استخراج شده از مفهوم کودکان بیسرپرست که خود منجربه اثبات مولفه ای نهایی چون ؛ بازی انگیزی می شود، در جهت تدوین کیفیت فضای بازی بهتر و محیط مشارکتی مناسب برای این نوع کودکان در سنین ٣ تا ٦ سال (نوباوه ) گام برداشت .