Abstract:
براساس آموزهای قرآنی، از آنچه خدا انجام میدهد سوال (بازخواست) نمیشود (انبیاء: 23). مقاله حاضر با بررسی رابطه سنجش و بازخواست درباره افعال الهی براساس تفسیر علامه طباطبائی، تلاش دارد به تبیین تازهای از مبنای سوالناپذیری فعل باری دست یابد. به زبان منطق ریاضی، «بازخواست کردن» محمولی چهار موضعی است: کسی (1) از کسی (2) درباره چیزی (3) در نسبت با معیاری مشخص (4) بازخواست میکند. در تفسیر علامه از آیۀ «لایسال»، موضع چهارم یعنی «معیار سنجش» همان موضع سوم یعنی «فعل الهی» است. از نظر ایشان، چون ملاک سنجش افعال دیگران حکمت و مصلحتی است که از فعل الهی اقتباس شده، بنابراین افعال الهی را نمیتوان با چنین ملاکی سنجید. بدینسان، سنجشناپذیری افعال الهی بهمثابه شرطی برای بازخواستناپذیری آن قلمداد میگردد. این پژوهش علاوه بر بهرهمندی از ابزار منطق محمولات، برخی مبانی معرفتی در تفسیر علامه طباطبائی در مقایسه با برخی تفاسیر رقیب را نیز بررسی میکند تا به تحلیل دقیقتری از دیدگاه ایشان در عینیت فعل الهی با حکمت دست یابد.
According to a Quranic teaching, God is not to be questioned of what He does (Al-Anbia‟: 23). Examining the relationship between evaluation of the Divine actions and questioning them based on Allameh Tabataba'i's interpretation, this article tries to expand a new explanation of the unquestionability of God‟s act. In a mathematical logic, "questioning" is a predicate with four parts: someone (1) questions someone else (2) about something (3) considering a specific criterion (4). The fourth part, i.e. the criterion of evaluation, in Allameh's interpretation of “la yus‟al” (Al-Anbia‟: 23), is the same as the third position, i.e. "God's act". He believes since the criterion for evaluating the acts of others is the wisdom and expediency derived from the Divine action, the Divine acts cannot be measured with this criterion. Therefore, the incommensurability of the Divine acts is a condition of its unquestionability. In addition to using the logic of predicates, this research also examines some of the epistemological foundations Allameh‟s interpretation, in comparison with some opposite interpretations, in order to achieve a more accurate analysis of his view on the objectivity of the Divine act with wisdom.
Machine summary:
مسئله بررسي نقش «سنجشپذيري» افعال الهي در تبيين «سؤالناپذيري» فعل الهي در قالب اين پرسش ظاهر ميگردد: پيوند ميان سنجشپذيري و بازخواستپذيري از کدام گونه است؟ آيا سنجشپذيري فعل الهي «علت»، «شرط» و يا «دليل» بازخواستپذيري آن است؟ براي يافتن پاسخ اين پرسش، اولاً به تحليل منطقي محمول «بازخواست کردن» (بر پايه منطق جديد، بخش محمولها) در تفسير آيه «لايسأل» ميپردازيم ثانياً، براساس يکي از رویکردهای متنپژوهي، برخي زمينههاي ذهني کلامي و فلسفي در تفسير علامه طباطبائي را در مقايسه با برخي تفاسير رقيب بررسي ميکنيم تا ابتدا به فهم بهتري از تفسير و سپس به نقد دقيقتري از آن دست يابيم.
شيرزاد (1398) در مقاله خود، برخي از آراء عمده در تبيين آيۀ «لايسأل» را آورده و نتيجه گرفته است: آيه محل بحث دلالتي بر ممنوعيت (مطلق) پرسش از خداوند ندارد، بلکه درباره فعل الهي تنها از آن نظر که براساس علم و حکمت و حجت بالغه است، سؤال نميشود.
چون علامه سؤال اعتراضي نسبت به افعال الهي را ـ درواقع ـ مؤاخذه از «مصلحت» انجام آن افعال برشمرده است (طباطبائي، 1390ق، ج 14، ص 272)، در بخش بعد به نظريه خاص ايشان در عينيت فعل خداوند با مصلحت و حکمت و ارتباط آن با سؤالناپذيري فعل الهي خواهيم پرداخت: 2.
بايد ديد چرا و با چه قصدي علامه طباطبائي نظر خود دربارۀ سؤالناپذيري فعل الهي را از تفاسير بر پايه حکمت و تفاسير بر مبناي شأن الوهي در ميراث تفسيري متمايز کرده است؟ به بيان ديگر، اين تمايز به کدام مبناي معرفتي و انگاره کلامي ـ فلسفي مفسر بازميگردد؟ ابتدا بايد ديد در تفسير آية «لايسأل» چه معنايي از «حکمت» و «مصلحت» مراد است.