Abstract:
رویکرد اجتماعی به مفاهیم مهم هستی در آثار ادبی، گویای رسالت برجسته نویسندگان در مواجهه با جامعه است. صادق هدایت (12811330 ه.ش.) و مصطفی لطفی المنفلوطی (12931343ه.ق.) به ترتیب از جمله نویسندگان جامعهمحور ایرانی و عرب هستند که «فقر»، «عشق» و «مرگ» از جمله موضوعهای محوری داستاننویسی آنهاست که در ادبیات داستانی فارسی و عربی نیز چندان مورد مداقه قرار نگرفتهاند. در نوشته حاضر، با رویکرد دو مکتب روسی و آمریکایی ادبیات سنجشی که بر همانندیها و ناهمانندیهای متون ادبی میپردازند، این مفاهیم را در دو داستان «زنی که مردش را گم کرد» و «الجزاء» از دو نویسنده برجسته و نامبرده ایران و عرب بررسی کردهایم و بدین نتیجه رسیدهایم که هدایت و منفلوطی با دو رویکرد متفاوت ریالیست انتقادی و رمانتیستی، شخصیتهای داستانی خود را از فقر به عشق پناه دادهاند و در نهایت، به سوی مرگ سوق میدهند.
Elliott, a literary celebrity in English literature. His literary works have been mixed with philosophical perspective, a profound in fluence on contemporary Arabic scholar has. Sabur Salah, an Egyptian contemporary poet and playwright, including Adybany that has in fluenced his thoughts. This analysis method - cross between the «Waste Land» Eliot and «Svgnamh Hallaj ‹Abd review has Alsbvr. The results of this study show that philosophical ideas - a critical perspective on the social Elliott Abdul Alsbvr, is severely affected. The two work together despite their differences, but expressed criticism of the status quo, are in a domain, So that we can say «Svgnamh Hallaj» East and localized version of «Waste Land» is. Of material poverty and spiritual poverty, injustice and other Nald. Both of criticism in today›s world is one color and the other philosophical, social color. This study attempts to answer these questions and share the difference between these two literary - critical is?
Machine summary:
بررسي تطبيقي مفاهيم «فقر»، «عشق » و «مرگ » در داستان هاي زني که مردش را گم کرد از صادق هدايت و الجزاء اثر مصطفي لطفي المنفلوطي يدالله ملايري * استاديار زبان و ادبيات عربي دانشگاه تهران ـ پرديس فارابي يونس مرادي جعفرلو** کارشناس ارشد ادبيات تطبيقي دانشگاه علامه طباطبائي ؛ تهران (تاريخ دريافت : ١٣٩٤/٠٨/٠٨؛ تاريخ پذيرش : ١٣٩٤/١٢/١٠) چکيده رويکـرد اجتماعـي بـه مفاهيـم مهـم هسـتي در آثـار ادبـي، گويـاي رسـالت برجسـتۀ نويســندگان در مواجهــه بــا جامعــه اســت .
در نوشــتۀ حاضــر، بــا رويکــرد دو مکتــب روســي و آمريکايــي ادبيــات سنجشــي کــه بــر هماننديهــا و ناهماننديهــاي متــون ادبــي ميپردازنــد، ايــن مفاهيــم را در دو داســتان «زنــي کــه مــردش را گــم کــرد» و «الجــزاء» از دو نويســندة برجســته و نامبــردة ايــران و عــرب بررســي کردهايــم و بديــن نتيجــه رســيدهايم کــه هدايــت و منفلوطــي بــا دو رويکــرد متفــاوت رئاليســت انتقــادي و رمانتيسـتي، شـخصيت هاي داسـتاني خـود را از فقـر بـه عشـق پنـاه دادهانـد و در نهايـت ، بــه ســوي مــرگ ســوق ميدهنــد.
٣ـ ديدگاه هاي هدايت و منفلوطي در داستان نويسي هدايــت نويســنده اي رئاليســت انتقــادي و منفلوطــي رمانتيســت اســت کــه بــا خلــق آثــار و ســاخت و پرداخــت شــخصيت هاي داســتاني خــود بــه نقــد جامعــۀ عصــر خــود مي پردازنــد.
عشـق پاسـخي اسـت بـه معنــاي هســتي و مــرگ ، نجــات آدمــي از رنــج ايــن هســتي » (بهارلــو، ١٣٧٩: ٧) همچنيــن ، در آثــار هدايــت ، «عشــق مي آيــد و زندگــي آرام آدم هــاي داســتان را بــه هــم مي زنــد.
ايـن داسـتان جـزء معـدود داسـتان هاي هدايــت اســت کــه شــخصيت داســتان بــه مــرگ محکــوم نمي شــود.