Abstract:
مهمترین دیدگاه مولانا درباب زبان، حکایتگری و گشودگی و رابطۀ آن با حقیقت است. مولوی زبان را فقط ابزاری برای تفیهم و تفاهم نمیداند؛ بلکه ذات و حقیقت آدمی را زبان میداند. از نظر او، زبان دارای ویژگی انکشاف و استتار حقیقت است. ازسوی دیگر، هیدگر نیز بر این باور است که «زبان سخن میگوید» و انسان زبانی است؛ از همه مهمتر «زبان خانۀ هستی است» و ازآنرو که انسان همزیسته و همسایۀ زبان است، به سکونتگاه هستی فراخوانده شده است. زبان چیزها را مینامد و آنها را آنچنانکه هستند، به گشودگی درمیآورد. هدف این پژوهش مطالعۀ تطبیقی دیدگاه مولانا و هیدگر دربارۀ زبان و نسبت آن با حقیقت است که با روش تحلیل محتوا بررسی میشود. آنچه امکان چنین مقایسهای را فراهم میآورد، این نکته است که هم مولانا و هم هیدگر، پرسش از زبان را به انفتاح و آشکارکنندگیِ وجود و موجودات و نسبت زبان با حقیقت پیوند میزنند. میتوان مؤلفهها و عناصر هستیشناسانۀ زبان را در نزد این دو متفکر از جهات مختلفی بهطور تطبیقی مطالعه کرد که عبارت است از: گشودگی و انفتاح ذاتیِ زبان، همزبانی، سکوت، محدودیّت ذاتی زبان و نسبت زبان با وجود، حقیقت و تفکر.
The significant point of Rumi’s stance towards language is narrativity, openness, and its relation with the truth. Rumi considers language not only as a tool for realization and mutual understanding but also as the human nature. For him, the manifestation and disguise of the truth are properties of language. Besides, Heidegger believes that “language speaks” and the human essence is expressive and above all “language is the house of Being”. Since the human neighbors and coexists with language, he is summoned to the dwelling place of Being. Language names things and opens them as they are. To comparatively study Rumi and Heidegger’s views about language and its relation with the truth, this research applies the content analysis methodology. What makes this comparative research possible is that both Rumi and Heidegger link the question of language to the manifestation of existence and creatures and the relation of language to the truth. The ontological components and elements of language in the views of two thinkers are comparable in different ways, including the openness of language, the opposition of word and meaning, unity in terms of language, silence, the origin of language, the inherent limits of language and the relation of language with Being, and truth and thought.
Machine summary:
ميتوان مؤلفه ها و عناصر هستي شناسانۀ زبان را در نزد اين دو متفکر از جهات مختلفي به طور تطبيقي مطالعه کرد که عبارت است از: گشودگي و انفتاح ذاتي زبان ، هم زباني ، سکوت ، محدوديت ذاتي زبان و نسبت زبان با وجود، حقيقت و تفکر.
١ـ١ پيشينۀ پژوهش مطالعه و واکاوي ذات زبان و نسبت آن با حقيقت در افق هستيشناسانۀ مولانا و هيدگر تلاشي براي بررسي درون مايه هاي عرفاني هيدگر دربارة مسئلۀ زبان و انديشه هاي زبان شناسانۀ مولاناست ؛ در آخرين تحقيقاتي که تاکنون نوشته شده به اين مسئله پرداخته نشده است .
در قلمرو هستي شناسي مولانا ـ با تأکيد بر خاستگاه سخن و نسبت آن به عالم وحياني ـ جهان معني و غيب و دنياي درون و باطن ، همچنين اصالت ذاتي و ازلي و دائمي کلام و سخن سرچشمه و زايندة هستي است و حتي عين عالم هستي و کائنات تلقي ميشود و مخلوقات و موجودات سخن خداوند به شمار ميآيند؛ همچنين در رويکرد فلسفي به مقولۀ زبان ، بنياد خلقت جهان بر سخن است و خداوند اين معنا را در قرآن با کلمۀ «کن » بيان کرده است : «إنما أمره إذا أراد شيئا أن يقول له کن فيکون » ١ (يس : ٨٢)؛ چنانکه مولانا مي گويد: «آخر، آسمان ها و زمين ها همه سخن است ، پيش از آن کس که ادراک مي کند و زاييده از سخن است که «کن فيکون » (مولوي ، ١٣٧٨: ٢٢).