Abstract:
إنّ تحليل الخطاب النقدي من المناهج العلمية المتبعة لتحليل الخطاب في الدراسات اللغوية التي رفعت تحليل الخطاب نظريًا ومنهجيًا من مستوى وصف النص إلى مستوى التفسير، ومن حيث نطاق البحث، فقد وسع مستواه السياقي من موقع الفرد إلى المستوى الكلي، أي المجتمع والتاريخ والأيديولوجيا. إن الغرض الرئيسي من تحليل الخطاب هو اكتساب تقنية جديدة في دراسة النصوص ووسائل الإعلام والثقافات والعلوم والسياسة والمجتمع وما شابه ذلك. لقد أُختيرت في هذا المقال، نظرية تئون فان دایك الاجتماعي المعرفي ( (Socio-Cognitive Approach كطريقة خاصة لهذا البحث؛ إذ اتخذ شكل تحليل الخطاب النقدي لديه نهجًا مختلفًا عن الآخرين؛ حيث ركّز على دور المعرفة في تحليل الخطاب النقدي والتواصل والتفاعلات الاجتماعية. فنجح من خلال ربط المفاهيم الثلاثة للخطاب والمعرفة والمجتمع، أن يقوم بمثلث شكل أساس نظريته المتميزة لتحليل الخطاب النقدي. في المجال ذاته، تُعدُّ النقائض الشعرية بين الفرزدق وجرير في العصر الأموي من الأعمال الهامة التي تمكن دراستها في سياق تحليل الخطاب النقدي؛ حيث تسمح للمحلل والناقد بالكشف عن العلاقة بين السلطة والأيديولوجيا والخطاب فیها. هذا المقال يسعى إلى تحليل النقيضتين الهجائيتين المختارتين هما: «إنّ الذي سَمَكَ السّماءَ بَنى لَنَا» للفرزدق و«لِمَنِ الدِيارُ كَأَنَّها لَم تُحلَلِ» لجریر بن عطیة، معتمدًا على المربع الأيديولوجي لفان دايك الذي يفحص موضوع النقيضتين من منظور التأكيد على الأنا (الذات) وتهميش الآخر (الرقيب)؛ حتی یكشف عن كيفية تمثيل أيديولوجية الشاعرین في نقيضتيهما الهجائيّة. ومن أبرز النتائج التي توصلنا إليها من خلال هذا المقال هي أن إبراز النقاط السلبية للآخر في كلتا النقيضتين أقوى بكثير من إبراز النقاط الإيجابية للأنا وهكذا خُلقت عملية الاستقطاب وخلق المسافة بين الذات والآخر. إنّ تشابه البنى الشكلية جعل خطاب كلتا النقيضتين ذا أرضية مشتركة له تصميمات متشابهة تخضع لعلاقات القوة والإيديولوجيا.
تحلیل گفتمان انتقادی یکی از رویکردهای علمی در مطالعات زبانی است که تحلیل گفتمان را از سطح توصیف متن به سطح تفسیر ارتقا داده و از نظر دامنه تحقیق، سطح بافت را از موقعیت فرد نسبت به سطح کلان، یعنی جامعه، تاریخ و ایديولوژی توسعه داده است. هدف اصلی از تحلیل گفتمان، دستیابی به یک روش جدید در مطالعه متون، رسانهها، فرهنگها، علوم، سیاست، جامعه و مواردی از این دست است. در این مقاله، رویکرد اجتماعی- شناختی تيون ون دایک، به عنوان روش ویژهای برای این تحقیق انتخاب شد، زیرا تحلیل گفتمان انتقادی در نزد وی، رویکردی متفاوت از دیگران یافته است. او با پیوند دادن سه مفهوم گفتمان، دانش و جامعه، مثلثی را ایجاد کرد که اساس تيوری متمایز وی در مورد تحلیل گفتمان انتقادی قرار گرفت. در همین زمینه، تناقضگوییهای شاعرانه بین فرزدق و جریر در دوران اموی، از جمله اثاری است که میتواند در زمینه تحلیل گفتمان انتقادی مورد مطالعه قرار گیرد، زیرا به تحلیلگر و منتقد اجازه میدهد رابطه بین قدرت، ایديولوژی و گفتمان در ان را فاش کند. این مقاله در تلاش است تا دو نقیضه هجوامیز منتخب از فرزدق و جریر را با تکیه بر مربع ایديولوژیک ون دایک که موضوع دو نقیضه را از منظر تاکید بر خود (ذات) و به حاشیه راندن دیگری (اخر) بررسی میکند، مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد؛ تا نشان دهد که چگونه ایديولوژی این دو شاعر در تقابلهای هجوامیز انها نشان داده شده است. از برجستهترین نتایجی که از طریق این مقاله به ان رسیدیم این است که برجستهکردن نکات منفی دیگری در هر دو نقیضه بسیار قویتر از برجسته کردن نقاط مثبت خود است. در نتیجه روند دو قطبیسازی و فاصله بین خود و دیگری ایجاد شده است. شباهت ساختارهای صوری، گفتمان هر دو نقیضه را دارای زمینههای مشترکی قرار داده که دارای طرحهای مشابه و تابع روابط قدرت و ایديولوژی است.