Abstract:
فارغ از پیام آشکار که بر پوسته ی هر متنی به نمایش درمی آید، گاهی گفتمان دیگری در ضمیر محتوا وجود دارد که نیت سازندگان متن را در حمایت از پوسته به چالش می کشد. در پرتو دگرخوانی و واسازی آثار، هزارتوهای تاریک، روشن می گردند و مفاهیم تازهای ارائه می شوند. دو روایت فردوسی و ثعالبی از داستان «اسکندر و دختر پادشاه هند»، با تفاوتی معنادار در پایان بندی، داستانی آشنا از پیوند زناشویی دختر زیبای مغلوب با پادشاه فاتح است؛ اما در بررسی گفتمان ثانویه، ساز و کارهای اِعمال قدرت بر بدن برجسته می شوند. این ساز و کارها بر خلاف تصور رایج، تنها تعذیب نیستند؛ بلکه علم النظر یا جمالشناسی نیز نوعی شبکه ی مراقبت تلقی می گردد که با ورود زن از عرصه ی «دیگری» (خانهی پدری) به حیطه ی «خود» (خانهی همسر) پایان نمی یابد؛ بالعکس، زن آن هنگام که از آزمون بدنمندی که نهاد قدرت آن را تدارک دیده است، سر بلند بیرون می آید، با عدول از هنجارهای جامعه پذیری، به مثابه ی تهدیدی برای تمامیتخواهی نظام حاکم به شمار می رود و طرد می شود. در این مقاله به شیوه ی تحلیلی-توصیفی و با نگاه جامعه شناسانه، عناصر موجود در داستان مذکور واسازی شده اند و با بهره گیری از آرای اندیشمندان این عرصه بویژه میشل فوکو به روابط متقابل سه عنصر «زیبایی»، «دانش»، و «قدرت» پرداخته شده است.
Apart from the obvious message that is displayed on the cover of any text, sometimes there is another discourse in the context of the content that challenges the intention of the creators of the text in supporting the cover. In the light of reinterpreting and deconstructing the works, the dark labyrinths become clear and new concepts are presented. Ferdowsi and Thaalabi's two narratives of the story "Askander and the Daughter of the King of India", with a significant difference in the ending, is a familiar story of the marriage bond of the defeated beautiful girl with the conquering king; But in examining the secondary discourse, the mechanisms of exercising power over the body are highlighted. Contrary to popular belief, these mechanisms are not only torture; Rather, al-Nazar or aesthetics is also considered a kind of care network that does not end when a woman enters the "other's" field (father's house) into her own field (wife's house).
Machine summary:
اين سازوکارها برخلاف تصور رايج ، تنها تعذيب نيستند، بلکه علم النظر يا جمال شناسي نيز نوعي شبکۀ مراقبت تلقي ميشود که با ورود زن از عرصۀ «ديگري» (خانۀ پدري) به حيطۀ «خود» (خانۀ همسر) پايان نمييابد؛ بالعکس ، زن آن هنگام که از آزمون بدن مندي که نهاد قدرت آن را تدارک ديده است ، سربلند بيرون ميآيد، با عدول از هنجارهاي جامعه پذيري، به مثابۀ تهديدي براي تماميت خواهي نظام حاکم به شمار ميرود و طرد ميشود.
در داستان «اسکندر و فغستان » در شاهنامه ، همين الگوي مرسوم (پيوند زناشويي به عنوان خون بس ) را پيش رو داريم ، ولي روايت ثعالبي بند دومي هم دارد که در آن کنکه (نام دختر در گزارش وي) که به عنوان وجه المصالحه به اسکندر داده شده است ، پس از آن که از آزمون بدن مندي سرفراز بيرون ميآيد، با ورود به ساحت «خود» (دربار اسکندر) طرد ميشود تا همچنان در قطب «ديگري» باقي بماند و ذات گرايي جنسيتي و من خودبسندة نهاد قدرت ، به حيات ناب خود، فارغ از دستبرد ديگري، ادامه دهد و بار ديگر اثبات کند که نيروي طرد و جذب کننده همانا نظام حاکم است و هيچ مداخله اي پذيرفتني نيست .
«فوکو در تحليل خود از قدرت / دانش مبتني بر نظريۀ «ديده شدگي» در جست وجوي اين است که بفهمد چه سوژه ها و ابژه هايي نشان داده شده و چه مواردي به غياب رانده ميشود (بهرامي برومند، ١٣٩٧: ٢١).