Abstract:
ادبیات هر ملتی بازگو کننده اندیشهها و باورها، آمال و آرزوها، شیوههای حیات، پایداری در برابر ناملایمات و بالاتر از همه، آرمانها و اهداف آن ملت است که در طول سالها و قرنها شکل گرفته و به منزله پلی بی نسلهای گذشته و آینده است . ادبیات فارسی با تاریخ هزار ساله و سیر تکاملی خود راه درازی را پشتسر نهاده؛ با موضوعات مختلف در حیطه اندیشه و صور خیال متنوع به دورة معاصر گام گذاشته است و همواره در سیر تکاملی خود برای دست یابی به اندیشه برتر بیش از پیش پربارتر بوده است.
Machine summary:
"در دوره کلاسیک بهار فصل مورد توصیف شاعران بوده است حال آن که در شعر معاصر فصل زمستان باید برجستهتر از دیگر فصول مطرح شود و توجه شعرای معاصر به فصل زمستان با شبی سرد و یخبندان در پرداختن به مسائل اجتماعی از چند نظر است : زمستان فصلی است که در آن همه مردم از شدت سرما و یخنبدان در خانههای خود پنهانند و از دیدار دوستان محروم ، با هر نفس فضای سینهها تنگتر و تنگتر شده، چون دیواری در برابر چشمان اندیشه بینندگان قرار میگیرد.
کارنامه سیاه اختناقی که در آن بر پیکرة مردان آزاده، هر شمع افروخته، چون میخهایی فرو شده و از داغ هر ته شمعی جویی از خون دویده است، و آوای و همناک پاسبان شب لزه بر اندام دیگران انداخته و « پر شده است ز کابوسها » (6) و اما : آن مرد لب میگزد به دندان شکیبا به سوز تن با جرئت بر سوی تیرگیها سنگین سنگین میگذارد دایم گام (7) برف و زمستان نیز بر سوزش شبهای دیجور در زیر چادر اختناق آور میافزاید و باد میتوفد « راست چون روزنی از مرگ به غوغای حیات » (8) و در این میان آرزومندی در سردی و خاموشی مرگ دست میساید و از خلوت تاریک افق، دیده به نور میبندد و : میکشد آه، ولی دیر زمانی است که آه منجمد گشته و افسرده در آن سینه سرد میزند بانگ ، ولی حنجرهای نیست که بانگ ز آن به گوش آید و تسکین دهدش آتش درد."