Abstract:
«تیلور»متفکری است که با نقد جهانگرایی1از یکسو و نسبتگرایی رادیکال فرهنگی2از سوی دیگر به این نتیجه رسیده که همه فرهنگهای بشری که جوامع را طی مدت قابل توجهی از زمان تحرک بخشیدهاند چیزهای مهمی برای انتقال به یکدیگر دارند.مسئله هویت در یکی دو سدهء اخیر سبب پیدایی ایدههای بازگشت به خویشتن و گرایشهای مذهبی در کشورهای اسلامی و جریانهای ناسیونالیستی توأم با طرد فرهنگ بیگانه در جغرافیایی به وسعت آمریکای لاتین،آفریقا و آسیا شد که هنوز ادامه دارد. به طور کلی صحنهای پرکشاکش در دفاع از فرهنگهای بومی و ملی پدید آمده و آنچنان از قدرت برخوردار است که برخی مانند«هانتینگتون»،کشمکشهای آتی را در زمره برخورد فرهنگهای معارض دانسته و آنقدر بر آن تأکید میورزند که گویا نقاط گسل بین تمدنها قدرت بیشتری از مسالمتهای مقطعی دارد. اهمیت این بحث صرفا در منازعات دیپلماتیک و ژئوپولیتیک خلاصه نمیشود،بلکه در مباحث پیرامون فلسفه سیاسی و علوم اجتماعی نیز بحث فرهنگی از زوایای مختلف مورد بازکاوی قرار گرفته تا شاید مسئلهای بحرانساز مبدل به مسئلهای فرهنگی و فکری شود و در اطراف آن به تعاطی افکار رسند.
Machine summary:
"پس چه چیزی در فرض نهان در چند فرهنگی گرایی دارای اعتبار است؟بنا به نظر تیلور،اینکه همه فرهنگهای بشری که جوامع را طی مدت قابل توجهی از زمان تحرک بخشیدهاند چیزهای مهمی باری انتقال به همه انسانها دارند»(بهشتی 0831،621) سیاست شناسایی تیلور بحث را با ضرورت بازشناسی هویت و شناخت از چیستی خود پیوند میزند،به عقیده او چنانچه شناختی نسبت به هویت وجود نداشته باشد و یا این شناخت غلط باشد خسارتهای جبرانناپذیری به دنبال دارد و انسانها در واقع قادر به شناخت حقیقی خود نخواهند بود.
(تیلور 2991،43) در عصر ماقبل مدرن انسانها از هویت و بازشناسی سخن نمیگفتند،نه به خاطر آنکه انسانها هویت به معنایی که ما مینامیم نداشتند بلکه برای اینکه بحث هویت و شناسایی موضوعیت نداشت و از زمانی که روسو«در گفتار در نابرابری»به اشراف سالاری حمله کرد و گفت که وقتی که انسانها به تفاخر سوق یافتند جوامع به فساد و بیعدالتی رو میآورد و به دفاع از جمهوری همت میگمارد تا مردم در سایه مشارکت عمومی سلامت اجتماعی و سیاسی خود و جامعه را تضمین کنند بازشناسی رخ مینماید،اما نقطه اوج این بحث باگذار از«روسو»به«هگل» میرسد و در او متبلور میشود.
اگر کسی به برابری ارزش فرهنگهای گوناگون اعتقاد داشته باشد، چگونه میتواند فرهنگ خود را بر فرهنگهای دیگر ترجیح دهد؟و اگر کسی چنین رجحانی ندارد،اصلا چگونه ممکن است به فرهنگی خاص احساس پایبندی کند؟در واقع ارزشی که یک فرد برای مفهومی از سعادت که در فرهنگ وی وجود دارد قایل است،نشاندهندهء اهمیت(یا برتری نسبی)آن فرهنگ نزد اوست،و این دلیل رجحان اوست»."